July 13, 2006

آزادی حق مسلم ماست

گاهی اوقات می توانیم سرمان را پائین بیندازیم و از کنار آن که می خواهد کاری بکند، عبور کنیم و بگوئیم ما فقط کاری می کنیم کارستان و عبور کنیم و برویم و سکوت و تنهایی مان را در میان دیگران بگذرانیم و تلاش کنیم که فراموش کنیم که در چه بن بستی گرفتار شده ایم. این کار را ما ایرانیان بخوبی بلدیم و بخوبی انجام می دهیم. اما، امروز چنین فرصتی نداریم، آواری که دارد بر سرمان می ریزد چنان سخت و سنگین است که گریزی از آن نیست، جز آنکه از خلوت خانگی خود بیرون بیایی و حداقل سعی کنی زنده بمانی تا دیگران هم زنده بمانند.

چهره ای که دولت و حکومت کنونی ایران از کشور ما ساخته اند، چنان زشت و نکبت شده است که ما چاره ای جز نشان دادن چهره درستی از مردم ایران برای جهان نداریم. حکومت ایران برای حفظ قدرت خود، تلاش کرده است تا چهره تمام سرزمین مان را به زشتی و کراهت آنان که سرنوشت مان را در دست دارند دربیاورد، تا ملت از باب برائت خود از این نکبت و کراهت، گوشه ای بنشیند و خلوتی برود و ساکت بماند، تا تنها صدایی که شنیده می شود نعره ها و فریادهای نفرت انگیز جنگ خواهی و دشمن سازی و دشمن جویی باشد. ما باید که این بحران سکوت را بشکنیم و به جهان بگوئیم که ایران، فقط احمدی نژاد و جمهوری اسلامی نیست.

دولت حاکم و بخش اعظم حکومت، برای حفظ قدرت در دست اقلیت طرفدارش، می خواهد و می پسندد که چهره ای جنگ طلب از ملت ایران نشان دهد تا زیر سایه جنگی ناگزیر، قدرت را حفظ کند. این گروه دچار توهم است، از سویی چنین توهم می کند که فقر و بی کفایتی و سرکوب آزادی ها را می تواند زیر شعارهای ضدخارجی بپوشاند و با در دست گرفتن رهبری مسلمانان تندروی جهان، از زیر بار اداره کشور شانه خالی کند. و از سوی دیگر این توهم را دارد که غرب تا به ابد دچار تردید در برخورد با حکومتی که وجودش مهم ترین دلیل نا امنی در منطقه است، باشد. چنین نیست. ماشین جنگی جهان اگر به سوی ایران حمله کند، نه تنها جان و مال و سرمایه های کشور، بلکه هویت و حیثیت و روح ایرانی را هم نابود می کند. جهان در مقابل حکومتی غیرمسوول نمی تواند تا به ابد منتظر بماند و بازی های مسخره چنین حکومتی را تحمل کند. نه می تواند تحمل کند و نه تحمل می کند و سوگمندانه باید بدانیم که اگر ماشین جنگی جهان به سوی ایران راه بیفتد، دهها سال طول می کشد تا بتوانیم از خاک بلند شویم و بر این مرده حتی بگرییم. آنچه در کشور ما می گذرد، برای امنیت و سرنوشت و زندگی مردم ایران و جهان خطرناک است. اگر ایرانیان نتوانند اثبات کنند که خودشان توانایی اصلاح و تغییر این وضع را دارند، جهان برای حفظ خود حکومت ایران و در نتیجه کشور و تمام ما را له خواهد کرد. ما مجبوریم که برای مقابله با جنگ، با استبداد مبارزه کنیم.

ما باید بر این بی صدایی غلبه کنیم. رفتارهای دولت احمدی نژاد در این یک سال نشان داد که تمام دلبستگی کسانی که فکر می کردند قرار است فقر از بین برود و بی عدالتی از بین برود و تبعیض نابود شود، فقط یک شوخی زشت با مردمی بوده است که همیشه امیدوارند کسی که نمی شناسند و می آید، همان باشد که منتظرش هستند. و هرکلاهبرداری به همین اطمینان بتواند بیاید و شعار بدهد و مردم را امیدوار کند و بعد آنچه می خواست را بکند، نه آنچه می گفت. فقر و بی عدالتی و ناامنی و فساد و بی سیاستی حاصل رفتارهای دیوانه وار عقب مانده ای است که برای باقی ماندنش، ملت ایران هر روز باید حیثیت و ثروتش را از دست بدهد.

اما، بیچارگی اکنون ما تنها از سر دزدی نیست که با چراغ و بی چراغ آمده است و کالای گزیده قدرت را می برد، نه، ما نیز مقصریم. تقصیر ما این است که بی سیاست هستیم، فرصت از دست می دهیم، می ترسیم و ترس و بی سیاستی مان را پشت هزار بهانه زیبا می پوشانیم. و از همه بدتر اینکه وقتی نمی توانیم آنکه بالای سرمان نشسته است، بر سر جایش بنشانیم، عرض همدیگر را می بریم و برای کسانی که خود قربانی هستند، زبان تلخ می کنیم و با دوست، دشمنی می کنیم. امروز نیز می توانیم همدیگر را متهم کنیم، چنان که سالهاست کرده ایم. و حکومت هم چه خوب از این همه بدبینی های ما استفاده کرده است. اما دیگر فرصت این بازی ها را نداریم. اگر من مجاز هستم که بیست سال قبل اسلحه را زمین بگذارم و صلح را انتخاب کنم، چرا دیگری که 15 سال قبل این کار را کرده، چنین حقی ندارد؟ فاجعه ای را که در سال 57 بر سر کشور آوردیم، همه با هم مرتکب شدیم. دامنی پاک در این فاجعه کمتر می بینم. چگونه نمی توانیم دیگری را ببخشیم؟

ما تنهاییم، ما جز همدیگر کسی را نداریم. ما مجبوریم که به همدیگر سلام کنیم و همدیگر را تحمل کنیم. ما مجبوریم برای حفظ خانه مان از این غارت دائمی، تمام کینه های مزمن و بی پایان را به باد بسپاریم. من در زندان بدون اینکه بفهمم ممکن است ترس من تا چه اندازه بر تمام آنان که مرا می خوانند اثر تلخ بگذارد، اشتباهی را انجام دادم که بی تردید سالها خود را بخاطر آن لعن خواهم کرد. تو نیز زمانی که اسلحه در دست می گرفتی و آتش می زدی و می سوزاندی، به اشتباهت پی بردی و می دانم که یادآوری آن روزها برایت تلخ است. او نیز بخاطر اینکه فرصت بزرگی را در زمانی که قدرت در دست داشت و نکرد، به اشتباهش پی برده است. چرا ما نمی توانیم همدیگر را ببخشیم؟ تو ترس مرا ببخش و من تندی تو را می بخشم. یادت باشد که من و تو جز همدیگر کسی را نداریم.

امروز، اکبر گنجی، گذشته از آتش و رنج و زخم، حرفی را می گوید که یخ ها را کم کم آب می کند، آتشی است که در این سرمای کشنده می توان در کنارش ایستاد، یخ های تردید را آب کرد. در کنار این آتش می توان بر ناتوانی هایی که پشت شعارهای تند پنهان شده است، غلبه کرد و کاری را شروع کرد. ما احتیاج به کاری عظیم نداریم. ما نیازداریم که شروع کنیم. ما فقط باید کلمه را بر زبان مان جاری کنیم. ما باید به خیابان برویم، ما باید نترسیم. ما حتی فرصت ترسیدن را هم نداریم.

be naghl az roozonline

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home