September 28, 2006

حضانت حق تجملي فقرا



مريم مي‌گفت 23 سال دارم و يك سال است از شوهرم جدا شده‌ام. دختر چهار ساله‌ام با پدرش زندگي مي‌كند. هفته‌اي يك بار او را مي‌بينم. مدتي است دخترم دچار بيماري تنبلي چشم شده است و احتياج به مراقبت خاص دارد. دكترها گفته‌اند اگر بيماري‌اش جدي گرفته نشود بينايي‌اش دچار آسيب جدي مي‌شود.
پدرش نسبت به او بي‌توجه است. من چگونه مي‌توانم همسر سابقم را وادار كنم به دخترمان رسيدگي و توجه بيش‌تري كند. آيا قانون به من كمك مي‌كند؟
از مريم مي‌پرسم تو كه مي‌تواني تا هفت سالگي دخترت را نزد خودت نگه‌داري چرا او را به منزل نمي‌آوري؟ آيا همسر سابقت حق حضانت فرزندت را به تو نمي‌دهد تا آن طور كه مي‌خواهي با دلسوزي و توجه مادرانه‌ات از او مراقبت كني؟
مريم مي‌گويد: «من حضانت از كودكم را نمي‌خواهم. همسر سابقم نه تنها مخالفتي در گرفتن حق حضانت نمي‌كند كه از خدا مي‌خواهد سرپرستي دخترم را به عهده بگيرم ولي من به دو دليل نمي‌خواهم سرپرسي او را بپذيرم. اول اين كه استطاعت مالي براي نگه‌داري او را ندارم، خودم سربار خانواده‌ام هستم به تازگي پادوي يك مغازهء لباس‌فروشي شده‌ام و قادر به پرداخت اجاره بهاي يك اتاق كوچك هم نيستم تا مستقل شوم. اصلائ ازدواج كردنم براي فرار فقر و نداري خانواده‌ام و به اميد رسيدن به موقعيت مستقل و وضعيتي بهتر بود اما شرايطم خراب‌تر از آنچه بود شد! دوم اين كه با آوردن دخترم نزد خودم همان ذره شانس و فرصت محدودي كه براي ازدواج مجدد دارم‌ از دست مي‌دهم! كم‌تر مردي حاضر مي‌شود زن بيوهء فقير صاحب فرزندي را به همسري برگزيند!
اما دلم براي دختركم مي‌سوزد. دچار عذاب وجدان دايمي هستم، نمي‌خواهم چشم‌هايش آسيب ببيند. شما را به خدا به من بگوييد چگونه مي‌توانم همسرم را وادار كنم تا دخترمان را دوا درمان كند؟» تلفن همسر سابق مريم را مي‌گيرم با او صحبت مي‌كنم.
نامش حسين است و دستفروشي مي‌كند. او مي‌گويد: ‌«از خدا مي‌خواهم زن سابقم بچه‌اش را پيش خودش ببرد و شبانه‌روز از او مراقبت كند. من نمي‌توانم از كارم كه لقمه‌اي بخور و نمير برايم مي‌سازد دست بكشم و دايم مراقب چشم‌بند دخترم باشم كه از روي چشم‌اش كنار نرود. از مادر 70 ساله‌ام كه به زحمت خودش را جمع و جور مي‌كند هم نمي‌توانم انتظار داشته باشم تا مثل يك پرستار يا مادرش از دخترم مراقبت و پرستاري كند. من براي تامين مخارج و غذا و دارو و درمان فرزندم كوتاهي نمي‌كنم. چه كنم دستم تنگ است. نداري و بي‌پولي زندگي زناشويي‌ام را به هم زد، دختر بيچاره، دلم برايش مي‌سوزد، برايم مثل روز روشن است كه عاقبت او هم موجود بدبخت و بيچاره‌اي مثل من يا مادرش خواهد شد!»
مريم و حسين هر دو فقيرند. در فقر به دنيا آمده، رشد كرده، ازدواج كرده و در فقر بچه‌دار شده‌اند و احتمالائ در فقر از دنيا خواهند رفت و براي كودك يا كودكانشان جز بدهي و مكنت ميراثي به جا نخواهند گذاشت. حق حضانت، مانند حق برخورداري از سلامت و بهداشت و غذا و امنيت براي فقرا حقي تجملاتي است. مثل حسين كه با وجود برخورداري از حق قانوني براي حضانت از فرزندش، ‌آرزو دارد اي‌كاش مي‌توانست اين حق را در ازاي آسودگي از مسووليت نان‌خوري كه نان ندارد، به زن يا مرد يا نهادي كه مسووليت نگه‌داري او را بپذيرد واگذار كند و نفسي و دمي بياسايد.
يا از زن فقيري چون مريم كه توانايي سير كردن شكم خود و يافتن سرپناهي مناسب براي خود را ندارد چگونه مي‌توان انتظار داشت حضانت فرزندش را به عهده بگيرد.
تاوان فقر و نداري مريم و حسين را دخترك معصوم آن‌ها مي‌دهد.
چشم‌هاي زيباي دخترك هم هزينهء خطايي مي‌شود كه زن و مرد فقيري به اسم و نيت ازدواج مرتكب شده‌اند




3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

dardam oomad rasman. faghr kesaafate, jahl kesaafat tare. matlabe khoobi bood. jaaee ke dard hast, amma kasi moghasser nist.

3:39 PM  
Anonymous Anonymous said...

همیشه از اینکه بچه ها قربانی طلاق میشن دردم میاد..خیلی زیاد..کاش...!ا

9:18 PM  
Blogger !! said...

man yaade sus village mioftam va inke ye aalame hossein o maryam laaye in kapar ha zendegi mikonan,saaf jeloye cheshemoon va maa hich kaari az dastemoon bar nemiyaad.
gaahi aadam hatta ye loghme noon az halghesh nemire paayeen,gaahi ham be inke chera kafshesh felaan nist o maashinesh bahmaan nist fekr mikone !!!!!!!!!!
zehi zendegi,ke hamaro dar khodesh hal karde va hichi az ensaaniyat baramoon nazashte!!!!!!!!!!!!!!!!!11

11:36 AM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home