June 13, 2008

Last night,almost late,I was driving back home.It was quiet cold...drizzling and breezing a smooth layer of cold air on my face....
and I was thinking how free I am....I let my heart go on and I felt the depth of calm and love inside me....
Loving everything around me,
the troubling climate and monsoon,
the bad roads,
the poor old scooter,
All the difficulties I face in my research,
and all the people around me,even those who knocked me down!!!!!!!!!!!

I have learned that If I have any problem dealing with my hatred,anger or disappointments ,I should go out,late at night...breath....look at the sky and then see how small I am.I and all the ingredients who made me uncomfortable....
and then will feel free of pain....
cool,isn't it?!!!!!!!!!!!

*******************************************************************

آدمای کمی هستن که همیشه دوست‌ت می‌مونن. پاک نمی‌شن. کم‌اند آدمایی که بوی عطرشون تا همیشه بمونه برات. حتی اون وقتایی که دل‌ت می‌شکنه ازشون و دل‌خور می‌مونی تا مدتی .. این وقتات می‌گردی تا ببینی چی‌یه این آدمه هست که تو رو دوست‌ش نگه داشته. چی‌یه این آدمه هست که نمی‌‌ذاره، نمی‌تونی، نبخشیش؟ وقتی دوره‌ی اون دل‌خوری‌یه می‌گذره و می‌فهمین – هر‌دوتاتون- که دوستی‌تون آسون این همه سال نیست که مونده و یه دفعه همه‌ی انتظار‌های برآورده نشده و خواسته ها می‌رن کنار و یه چیزی جاشون رو می‌گیره که هیچ اسمی شاید براش نشه پیدا کرد، اونوقت باز شما با هم دوست‌ین. سرد و گرم چشیده‌تر و نزدیک‌تر حتی ...

کم‌اند آدمایی که می‌تونی همه‌ی زندگی‌ت رو براشون تعریف‌ کنی و اونا هم بدون قضاوت گوش‌ش بِدن، یا نه. آدمایی که بشه باهاشون هیچی نگفت و همین که سلام می‌کنی، بفهمن خوب نیستی و صبر کنن تا حرف‌ت بیاد... آدمایی که همه‌ی تو رو خووب می‌شناسن و حتی می‌دونن که مدل‌ت وقتی فلان حرف رو زدی چی بوده و این حرف‌ه اینجا معنی‌اش چیه و یه جای دیگه و توی شرایط دیگه معنی‌ش چی می‌تونه باشه، آدمایی که فرصت می‌دن یخ‌ت آروم آروم باز بشه و ...

کم‌اند آدمایی که می‌تونین روبروی هم بشینین و پاهاتون و دراز کنین و چایی و کیت‌کت بخورین و حرف بزنین و حرف بزنین. از همه چی‌یای مشترک‌تون، مدرسه و هم‌کلاسی‌ها، خیابونا و بوها و هر چی‌یه دیگه‌یی که به هم مربوط‌تون می‌کنه. حتی اگر همه‌ی حرفاتون و واسه هم از پشت ِ تلفن گفته باشین، شنیدن و حس کردنشون از توی چشمای هم یه مزه‌ی دیگه داره ...

کم‌اند آدمایی که صبح‌ها که از خواب بلند می‌شی، می‌تونن مثلِ یه لبخند بزرگ، پهن بشن روی همه‌یِ روزت ...

+


3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

oon matne balaee ro doost dashtam ziaad. bahash shadidan movafegham va behesh eteghad daram.

10:52 PM  
Anonymous Anonymous said...

ممنونم و خيلي حال کردمممممممممممم

3:17 PM  
Blogger سطرهای پنهانی said...

آدما از هر دسته که باشن(یعنی هنر کنن و بتونن باشن !)
گاهی باز هم کافی نیست که بودنشون رو حس کنی ؛ زندگی گاهی مثل تار عنکبوت چنان دورت میپیچه و می خوات خفت کنه
که فرصت بهن نمی ده که حتی خودت باشی و اون کاری رو بکنی که خودت می خوای

و تا بخودت می جنبی می بینی اوه ه ه کلی زمان کذشته و تو میخواستی ِال کنی و ِبل کنی ؛اما نشد !؟!؟
....

10:05 AM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home