May 22, 2009

رفته بود خونه دوستش که درس بخونه...میبینه یه کفتره تو بالکن جوجه گذاشته...تا می‌خواد بره از نزدیک ورندازش کنه،جوجه هه از ترسش خودشو با د می‌کنه و اونم در میره !!!!!
اینارو خودش واسم تعریف کرد....بعدم گفت:من اصلا ازشون خوشم نیومد،زیر شکمشون نپخته بود،خام بود...همهٔ رگاشون پیدا بود،منم ترسیدم بهشون دست بزنم!!!!!!
منم ترکیدم از خنده!!


1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

:) doost dashtam dastanio ke neveshti

9:00 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home