رفته بود خونه دوستش که درس بخونه...میبینه یه کفتره تو بالکن جوجه گذاشته...تا میخواد بره از نزدیک ورندازش کنه،جوجه هه از ترسش خودشو با د میکنه و اونم در میره !!!!!
اینارو خودش واسم تعریف کرد....بعدم گفت:من اصلا ازشون خوشم نیومد،زیر شکمشون نپخته بود،خام بود...همهٔ رگاشون پیدا بود،منم ترسیدم بهشون دست بزنم!!!!!!
منم ترکیدم از خنده!!
1 Comments:
:) doost dashtam dastanio ke neveshti
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home