امروز بعد از مدتها صبح زود از خونه اومدم بیرون و دیدن شکل و شمائل خیابونا و آدمای توش که داشتن تند تند دنبال کاراشون میدویدن واسم خیلی جالب بود....چه قدر به نظرم غریبه میومدن...چقدر این لایف ستایل از منی که روزا زودتر از ۱۰ یا ۱۱ بیدار نمیشم فاصله گرفته. چقدر قدیما که تهران بودم همه چی یه جور دیگه بود....اگه ۵ دقیقه بعد از ساعت ۷ میرسیدی به همت به چنان ترافیکی میخردی که بیا و ببین.... اینجا ولی زندگی اونقدر آروم حرکت میکنه که گاهی باید یکی بزنی تو گوشت ببینی اصلا تو داستان هستی یا خوابت برده....اینجا زمان به کندی ولی خیلی تد تند میگذره....
دلم عبور میخواد...از این جایی که الان توش گیر کردم..دلم گشایش میخواد،گره کوری نیست ولی دلم گشایش میخواد....میدونی اصلا درد من چیه؟ دل من تورو میخواد....دل من تورو میخواد
دلم عبور میخواد...از این جایی که الان توش گیر کردم..دلم گشایش میخواد،گره کوری نیست ولی دلم گشایش میخواد....میدونی اصلا درد من چیه؟ دل من تورو میخواد....دل من تورو میخواد
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home