بوی ویرانی مییاد...از ته حلقم، از عمق استخونام...
دیگه فیلم بازی کردن بسه....دیگه جواب نمیده...دیگه نمیدونم چی میشه...دیگه جواب همهٔ سوالها رو ندارم...دیگه به هیچ چیز و هیچ کس مطمئن نیستم...دیگه روزا خوشمزه نیستن....دیگه فیلم بازی کردن بسه..
ادعایِ دپرس نبودن خودش اندِ دپرسیه به قرآن...هیچ کاریشم نمیشه کرد
دیگه فیلم بازی کردن بسه....دیگه جواب نمیده...دیگه نمیدونم چی میشه...دیگه جواب همهٔ سوالها رو ندارم...دیگه به هیچ چیز و هیچ کس مطمئن نیستم...دیگه روزا خوشمزه نیستن....دیگه فیلم بازی کردن بسه..
ادعایِ دپرس نبودن خودش اندِ دپرسیه به قرآن...هیچ کاریشم نمیشه کرد
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home