July 24, 2011

داستان پیچیده‌ای نیست این زندگی‌ لاکردار، پیچیده ش می‌کنیم شاید، با این همه گیر و بست و حرف و حدیث...آخر کار، همان دلم خوش میماند و همان آغوش گرم مطمئن. پایه که باشی‌، آسمان آبی تر میشود و زمین سبزتر. پایه که باشی‌، طعم همان بوسه‌‌های گرم سیرت می‌کند، پایه که باشی‌ دیگر ترس ماندن و رفتن روزگارت را سیاه نمیکند، پایه که باشی‌ کوزهٔ لرزان دقایق سر ریز میشود از لحظه‌های ناب...و مشکل همیشه همین بوده همین باقی‌ خواهد ماند...که پایه باشی‌ و پای بما نی‌

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

همیشه دست در دست کسانی که نمی شناسم,
همیشه پایی که می رود که کنار کشیده باشد,
همیشه دوستت دارم هایی که به هیچ کس نگفتم,
می خواهم برای همیشه این همیشه ها را بالا بیاورم,
می خواهم کنار بزنم این منی که من نبوده را,
می خواهی کمکم کنی؟؟
می خواهم جبران کنم همه را در تو, با تو
پایم به پایت که می رسد,احساس می کنم
پایه نبودنی در کار نیست
پایبند توام را دوست دارم,
.من فقط می ترسم از من
می خواهی کمکم کنی؟؟؟

6:57 PM  
Anonymous Black coffee said...

midoonam ke dige nemitarsi....va midoonam ke khodet mikhay va khodet dari be khodet komak mikoni chon khodet mikhay...
بیا بیا
که نگارت شوم بیا
که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را

5:14 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home