September 1, 2015

نوشته اي زيبا از سهند ايرانمهر:

تهران ابری است و باران مردد و منقطع اما زیبایی می بارد. من عاشق هوای ابری ام. هوای ابری به من احساس امنیت می دهد. احساس یک روز پنج شنبه که فردایش تعطیل است و مادرم ، ماکارانی درست کرده که من بنشینم لب پنجره حیاط و آن را با ولع بخورم. هوای ابری به من احساس انتظاری را می دهد که بیهوده نیست. احساس اعتمادی که در بهترین جای خودش ، قرار گرفته است. من عاشق هوای ابری ام و احساس تلخی را که برا ی دیگران برمی انگیزاند را نمی فهمم. من عاشق هوای ابری ام. هوای ابری از وقوع می گوید . هوای ابری انگاری در آن ساعت های تکراری و روزمرگی هایی که رخوت و خمیازه می شود سنت، آمده است که در هوای آفتابی عافیت و سکون ،کمی عصیان کند. من هوای ابری را خیلی دوست دارم هوای ابری به رسمیت شناختن تشویش است. فهمیدن آشفتگی. هوای ابری انگار درک غرش دردی است که طی سالیان صبر و حنظل، بار گرفته اما حالاست که جسارت نعره زدن را یافته. هوای ابری بغضی است که از ملاحظه خسته شده، کتمانی که به افشا رسیده و آسمانی که از نفاق، با آن صورت آفتابی و زاهد وش اش، روی بر تافته. روز ابری یعنی روز آن ابری که غریبه است، سرگردان است، بی سرزمین است و غمگین و دژم و حالا به جایی رسیده که بی محابا داد می زند، برق چشمانش عالمیگر می شود و بی هیچ نگرانی می گرید. فکر کن: ابر با آن عظمت، راحت می گرید. روزهای ابری، روزهای آرامش آدم های مشوش است. روزهای به رسیمت شناختن تشویش و به حقارت نگرفتن گریستن. روزهای ابری عجیب خوب است. گاهی وحشتناک و شاید روزهای ابری اند که باعث شده اند گاهی بگوییم چیزی:"وحشتناک خوب است!" یا"وحشتناک زیباست".

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home