October 13, 2015


تقصیرِ ما نبود
عشق بی مقدمه پا در کشفمان کرد
بی آنکه بپرسد دنیایمان حرفهایمان
باورمان یکیست یا نه ؟
که بپرسد این من و تو
ما می شود یا نه ؟
چه بی فکریست این عشق
که نمی سنجد و بی مقدمه می آید
و جا خوش می کند
و می ماند
چه دیوانه ایم من که پایِ این بی فکری می ایستم
عاشقت می مانم
و مسافری می شوم که در ایستگاه می ایستد
و چشمانش به دربِ ورودی خشک می شود
تا بیاید؛ دستش را بگیرد
و بی هیچ حرفی از هرچه رفتن است
دورش کند
تقصیرِ ما نبود
مقصرِ لبخندِ تو بود
که در تمامِ خواب و بیداری و رویایِ من
از همان وقت که عشق را فهمیدم
که عشق را خواستم
پیدا بود تو؛ تنها تقصیرت این است که
همان رویایِ منی
من؛ تمامِ تقصیرم این است که
همه ی زندگی را خلاصه می کنم در تو
که می خندم برایِ تو 
می بوسم برایِ تو
و آغوش تنها آغوشِ تو
و این
دنیایِ ما را از هم دور می کند
دور

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home