تشبيه ميكنمت به دريايى كه ابى نيست، كه سبز است از اين همه زاد و ولد دل خوش..از اين همه رويش و بالندگى..كه بزرگ نمى شوم با تو هيچ گاه ...كه قد مى كشم چون سروى مسرور..كه برسم باتو، به تو شايد..تا ببينم با تو از فراز اين درياى سبز روزهاى آبى بيشترى را..كه رنگدانه دقايق ميشوى در ميانگاه ديدگان پر از رنگم..كه غم غربال مى شود به قعر...و تو در بالا و من در كنار تو نظاره مى كنيم وقوع اين خيال انگيزىِ رنگ رنگ را.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home