January 5, 2007

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست









بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست








غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست








چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست








که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست








تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست








نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست








غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست








رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست








مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزاردامادست








نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست








حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
























2 Comments:

Blogger محمّد رضا said...

اگه بتونم اين غزل حافظ رو زندگي كنم، ديگه مشكلي ندارم

3:35 PM  
Anonymous Anonymous said...

yeah,that's true...

6:37 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home