May 14, 2009

درددل يك بزاز اصفهاني :

خانووم... بعد از اين كه هفت هشت دفعه، هي اومدس و رفته س وديده س و نخريدس ، بالاخره، باري آخركه اومدس، يه دفعه ديگه هم پارچه را ديدس، اين دفعه ، كم و بيش پسنديده س وخبري مرگش خريدس. برده س ، برا اينكه بعدآ آب نرد و كوچيك نشد ، پارچه را شسته س ، بعدش بريد ه س ، داده س خياط براش دوخته س ، پوشيده اس ، باهاش رفته اس عروسي، توعروسي كلي پزداده س، قر داده س ، رقصيده س ، لاسيده س........ بعدش رفته س خونه ، كلي توش نيشسته س ، با هاش بغل شوورش خوابيده س وغلطيده س وكپيده س . خيري سرش كلي توش گوزيده س و چسيده س . يه چند روز بعد دلشو زد ه س، رفته س پيرنو شيكافته س، دوباره شسته س، حالا پس اورده اس ! ميگد از رنگش خوشم نيومدس !! اين پارچه دون ، حج آقا ! لطفآ پولمو پس بديند......!

راستي راستي كه خيلي ناكس ونانجيب و پدر سوخته س !!!


4 Comments:

Anonymous ASH said...

kheili khoob bood :)) az koja avordi ino?

4:36 PM  
Anonymous saabkhoonesssss said...

ye e-mail bood az niloo ke alan rafte iran va be ebarati esfahan!
bebin bayad ino ba lahje bekhooni ya inke yeki vasat bekhoone ta betereki az khande :DDDD

5:20 PM  
Anonymous neda said...

na tanha ba lahjeh khundeh shod, balkeh gooyandeh khodet boodi (tasavor shodi!!!)


tks, nice one

6:04 PM  
Anonymous DJ said...

hahahahahaha!

9:05 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home