September 30, 2006

ye poste boogandoo!!!!!!!!!




Dirooz amoo arman o man be in natije residim ke zendegi be tore kolli ye joor shit e!!!!!!!!!!!!!!
va be har haal nemishe az in shit khaarej shod.pas baayad yaad gereft ke azash lezzat bore va anyway ye joori gozaroondesh.

albate ahamiyate zendegi dar ine ke tanavo daare.midoonin ke maa anvaae mokhtalefi daarim az shit,rangaaye mokhtalef ,boohaaye mokhtalef.baziyaashoon ghaabele tahamolan vali baziyaashoon aslan ghaabele tahamol nistan.dar kol albate hamashoon ye chizan,SHIT !!!!

Pas inke beshinim va ghor bezanim hichi ro avaz nemikone.
Bedinvasile man baraaye hameye ham shit haaye azizam aarezooye movafaghiyat daaram va omidvaaram khodaa beheshoon omre baa ezzat bede ke betoonan az pase in shit bar biyaan va poozasho be khaak bemaalan.

Taa piroozi !!
(fekr konam vaaghean daram aghlamo az dast midam!!!!shoma intor fekr nemikonin???)




September 29, 2006

Physicists seek to put one thing in two places!!!!

Physi­cists say they have made an ob­ject move just by watch­ing it. This is in­spir­ing them to a still bold­er proj­ect: put­ting a small, or­di­nary thing in­to two places at once.

It may be a “fan­ta­sy,” ad­mits Keith Schwab of Cor­nell Uni­ver­si­ty in Ith­a­ca, N.Y., one of the re­search­ers. Then again, the first ef­fect seemed that way not long ago, and the sec­ond is re­lat­ed.
The re­search comes from the edge of quan­tum me­chan­ics, the sub­mi­cro­sco­pic realm of fun­da­men­tal par­t­i­cles. There, things be­have with to­tal dis­re­gard for our com­mon sense.
They can show signs of be­ing in two places at once; of be­ing both waves and par­ti­cles; of tak­ing on some cha­r­ac­ter­is­t­ics on­ly at the mo­ment these are meas­ured; and of act­ing syn­chro­nous­ly while far apart, with no ap­par­ent way to com­mu­ni­cate.
Al­though these ti­ny build­ing blocks of our uni­verse do this, the re­l­a­tively huge things we see eve­ry day don’t. The un­can­ny be­hav­ior fades the big­ger a thing be­comes.
This is be­cause when quan­tum en­t­i­ties are com­bined to make or­di­na­ry ob­jects, the rules go­vern­ing each com­po­nen­t’s be­ha­v­ior add up to pro­duce new rules. These in­c­rea­s­ing­ly re­sem­ble the laws of our fa­mi­l­iar re­a­li­ty as more ad­di­tions take place.
But just how big can some­thing be and still show signs of slip­ping back in­to its quan­tum-me­chan­i­cal na­ture?

To read the rest of the story just check " World Science " and enjoy.



!!!محاکمه انوشه انصاري

"انوشه انصاري اولين فضاگرد زن ايراني بعد از 11 روز ماندن در فضا، روز جمعه هفتم مهر ماه به زمين باز مي‌گردد."شايد بي مناسبت نباشد که برخي از اظهارنظرهايي سياسي اي که در يک هفته گذشته راجع به سفر فضايي اين بانوني ايراني در فضااي اينترنت منتشر شده است را با هم مرور کنيم.

"سفر تجاري خانم انوشه انصاري به فضا سفري سياسي- ايديولوژيک از آب درآمد... اين تغيير مسير، از سفري توريستي- تجاري به سفري سياسي- ايديولوژيک، آگاهانه و تاجرانه توسط خانم انوشه انصاري صورت گرفته است، اين بانو با بازي دادن پوزيسيون و اپوزيسيون علاوه بر تبليغ گسترده براي خود و کسب و کارش، ساده لوحي پوزيسيون و بخش هايي از اپوزيسيون را نيز به نمايش گذاشته است... درست بيخ گوش اين بانو در آمريکا ده ها تن از زنان جوان ايراني، کتک خورده و طلاق داده شده، بدون پشتوانه مالي ومعنوي کافي در پناهگاه هاي دولتي زندگي مي کنند، و صدها فرهنگ ساز و فرهنگ ورز تبعيدي در آمريکا و ساير کشور هاي جهان قلم و هنر خود را دفن کرده اند تا با کارهايي با حداقل دستمزد (ساعتي 7 تا 8 دلار) زندگي خود و خانواده شان را تامين کنند... "

خطاب به انوشه انصاري : اين روزها همه جا صحبت از توست. از تو و سفرت. سفري که همه در شادي افتخار ملي آن سر از پا نمي‌شناسند. اما مفهوم اين افتخار برايم روشن نيست. فکر نمي‌کنم اين که يک نفر آن‌قدر انسان استثمار کرده باشد که بتواند هزينه‌ي سفر چندين ميليون دلاري‌اش به فضا را بپردازد. مايه‌ي افتخار است؟ اين که در حالي که ميليون ها نفر در کره‌ي زمين محتاج به کمتر از يک دلار براي رهايي از مرگ ناشي از گرسنگي هستند بيست و چند ميليون دلار دادي که زمين را از بالا ببيني مايه‌ي افتخار است؟ از اينکه زمين را آنگونه که تو مي‌بيني ببينم حالم به هم مي خورد. از اين که اين قدر بي‌درد باشم که بيست و چند ميليون دلار که بسياري را از مرگ نجات مي‌دهد صرف سفر به فضا کنم متنفرم. تو نه تنها مايه‌ي افتخار من نيستي بلکه نماينده چيزهايي هستي که از آنها متنفرم

نماينده واقعي روح سركش آريايي سرهاي بردار شده ي زنان مثل كبرا است [اشاره به کبرا رحمانپور که به اعدام محکوم شده است] نه سرهاي برافراشته ي انوشه ها در بالاي كره زمين! اينان ننگ تاريخند

انوشه فقط براي روياي کودکيش بيست ميليون دلار پول پرداخت کرده که فکر نمي کنم اين جاي مباهات داشته باشه. مگر اين‌که شما بخواي به سرمايه‌ي (پولش) اون افتخار کني يا به آريايي بودنش که اين ديگه آخر خزعبله. حالا باز اگه يه خدمت مهمي به بشريت کرده بود شايد حرف‌هاي شما محلي از اعراب داشت

-"من واقعا نمي فهمم كه به نظر شما خرج كردن 20 و چند ميليون دلار براي سفر به فضا عياشي نيست؟ من هيچ چيز در مورد كمك به علم در ماجراي اين سفر نشنيده ام و اصلا فكر نمي كنم ممكن باشد چون تحقيقات علمي فضايي قطعا مستلزم داشتن حداقل مدرك فوق ليسانس و دكترا در اين رشته است و كسي نمي تواند با گذراندن يك دوره چند ماهه محقق فضايي شده و به پيشرفت علم بشري كمك كند."

بنده و دوستانم ممكن است عرضه و قابليت مطرح كردن نام ايران را نداشته باشيم ولي در مرحله اول از اين كار بيزاريم. البته فكر مي كنم تلاش ما در بر هم زدن نام ايران و ايراني هم چندان ناموفق نبوده

بايد پرسيد ايشان به عنوان يك فضانورد شناخته مي‌شود يا توريستى كه به صرف داشتن پول به فضا رفته است؟ اين‌ها مهم اند... اين پول به تنهايى افتخاري براى ايران نيست وگرنه ۲۰ ميليون دلار را وليعهد عربستان هم دارد

صورت قضيه از اين قرار است : "دوباره" يک ايراني مشهور شده است. پس آيا او بايد منتظر بدتر از اين ها هم باشد؟



Some nice quotes

**My method is to take thMy method is to take the utmost trouble to find the right thing to say, and then to say it with the utmost levity. (George Bernard Shaw )

**It is not worth It is not worth an intelligent man's time to be in the majority. By definition, there are already enough people to do that. (GH Hardy)

**In science one tries to tell people, in such a way as to be understood by everyone, something that no one ever knew before. But in poetry, it's the exact opposite.
(Paul Dirac)

**The man of knowledge must be able not only to love his enemies but also to hate his friends.(Friedrich Nietzsche )



September 28, 2006

حضانت حق تجملي فقرا



مريم مي‌گفت 23 سال دارم و يك سال است از شوهرم جدا شده‌ام. دختر چهار ساله‌ام با پدرش زندگي مي‌كند. هفته‌اي يك بار او را مي‌بينم. مدتي است دخترم دچار بيماري تنبلي چشم شده است و احتياج به مراقبت خاص دارد. دكترها گفته‌اند اگر بيماري‌اش جدي گرفته نشود بينايي‌اش دچار آسيب جدي مي‌شود.
پدرش نسبت به او بي‌توجه است. من چگونه مي‌توانم همسر سابقم را وادار كنم به دخترمان رسيدگي و توجه بيش‌تري كند. آيا قانون به من كمك مي‌كند؟
از مريم مي‌پرسم تو كه مي‌تواني تا هفت سالگي دخترت را نزد خودت نگه‌داري چرا او را به منزل نمي‌آوري؟ آيا همسر سابقت حق حضانت فرزندت را به تو نمي‌دهد تا آن طور كه مي‌خواهي با دلسوزي و توجه مادرانه‌ات از او مراقبت كني؟
مريم مي‌گويد: «من حضانت از كودكم را نمي‌خواهم. همسر سابقم نه تنها مخالفتي در گرفتن حق حضانت نمي‌كند كه از خدا مي‌خواهد سرپرستي دخترم را به عهده بگيرم ولي من به دو دليل نمي‌خواهم سرپرسي او را بپذيرم. اول اين كه استطاعت مالي براي نگه‌داري او را ندارم، خودم سربار خانواده‌ام هستم به تازگي پادوي يك مغازهء لباس‌فروشي شده‌ام و قادر به پرداخت اجاره بهاي يك اتاق كوچك هم نيستم تا مستقل شوم. اصلائ ازدواج كردنم براي فرار فقر و نداري خانواده‌ام و به اميد رسيدن به موقعيت مستقل و وضعيتي بهتر بود اما شرايطم خراب‌تر از آنچه بود شد! دوم اين كه با آوردن دخترم نزد خودم همان ذره شانس و فرصت محدودي كه براي ازدواج مجدد دارم‌ از دست مي‌دهم! كم‌تر مردي حاضر مي‌شود زن بيوهء فقير صاحب فرزندي را به همسري برگزيند!
اما دلم براي دختركم مي‌سوزد. دچار عذاب وجدان دايمي هستم، نمي‌خواهم چشم‌هايش آسيب ببيند. شما را به خدا به من بگوييد چگونه مي‌توانم همسرم را وادار كنم تا دخترمان را دوا درمان كند؟» تلفن همسر سابق مريم را مي‌گيرم با او صحبت مي‌كنم.
نامش حسين است و دستفروشي مي‌كند. او مي‌گويد: ‌«از خدا مي‌خواهم زن سابقم بچه‌اش را پيش خودش ببرد و شبانه‌روز از او مراقبت كند. من نمي‌توانم از كارم كه لقمه‌اي بخور و نمير برايم مي‌سازد دست بكشم و دايم مراقب چشم‌بند دخترم باشم كه از روي چشم‌اش كنار نرود. از مادر 70 ساله‌ام كه به زحمت خودش را جمع و جور مي‌كند هم نمي‌توانم انتظار داشته باشم تا مثل يك پرستار يا مادرش از دخترم مراقبت و پرستاري كند. من براي تامين مخارج و غذا و دارو و درمان فرزندم كوتاهي نمي‌كنم. چه كنم دستم تنگ است. نداري و بي‌پولي زندگي زناشويي‌ام را به هم زد، دختر بيچاره، دلم برايش مي‌سوزد، برايم مثل روز روشن است كه عاقبت او هم موجود بدبخت و بيچاره‌اي مثل من يا مادرش خواهد شد!»
مريم و حسين هر دو فقيرند. در فقر به دنيا آمده، رشد كرده، ازدواج كرده و در فقر بچه‌دار شده‌اند و احتمالائ در فقر از دنيا خواهند رفت و براي كودك يا كودكانشان جز بدهي و مكنت ميراثي به جا نخواهند گذاشت. حق حضانت، مانند حق برخورداري از سلامت و بهداشت و غذا و امنيت براي فقرا حقي تجملاتي است. مثل حسين كه با وجود برخورداري از حق قانوني براي حضانت از فرزندش، ‌آرزو دارد اي‌كاش مي‌توانست اين حق را در ازاي آسودگي از مسووليت نان‌خوري كه نان ندارد، به زن يا مرد يا نهادي كه مسووليت نگه‌داري او را بپذيرد واگذار كند و نفسي و دمي بياسايد.
يا از زن فقيري چون مريم كه توانايي سير كردن شكم خود و يافتن سرپناهي مناسب براي خود را ندارد چگونه مي‌توان انتظار داشت حضانت فرزندش را به عهده بگيرد.
تاوان فقر و نداري مريم و حسين را دخترك معصوم آن‌ها مي‌دهد.
چشم‌هاي زيباي دخترك هم هزينهء خطايي مي‌شود كه زن و مرد فقيري به اسم و نيت ازدواج مرتكب شده‌اند




Nice Photos!








I sometimes prefer not to talk,not to write...
Just to see,
and to be seen!!!




September 27, 2006

Aarezoo...

vaghti to ro mididam,Hameye tasmimam baraye aadam shodan naghshe bar ab mishod,

vaghti to ro mididam,delam tori milarzid ke nafasam ro band miyavord,

vaghti to ro mididam,hameye donyaa ghermez mishod va mazzeye shirini hameye vojoodamo migereft,

vaghti to ro mididam,oonghadr dar to ghargh mishodam ke dige nemitoonestam chize digeyee ro bebinam.hame jaa to boodi,hem chiz to boodi...

.........

va haalaa,hameye vojoode man khastast az in eshghe zamini.
dige aarezooye didane to ro nadaaram.
dige dar shoghe didanet dar khaab,shabaamo rooz nemikonam.
dige taraavoshe mazzeye shirine eshgh dar hameye tanam yaa larzidane ye chizi ajib dorost vasate shekamam ro nemikhaam.
dige nemikhaam,baavar kon!

haalaa dige mikhaam be aaraamesh beresam,dar tanhaayee va sokoote motlagh!
haalaa mikhaam be varaaye khodam bereseam,be varaaye to.
haalaa mikhaam be nahaayate gomshodegi beresam....




September 26, 2006

khoshbakhtiless life!!

chand taa poste ghabl kolli ghor zade boodam,kolli shaaki boodam az zamaan o zamin...
va fekr mikonam ke age har kodoom az maa ye sari be vasate roohemoon bezanim,ye aalame jaaye khaali mibinim.
ye aalame noghaate dardnaak ke hich vaght montazer nashodim ke kaamelan khoob shan,
ye aalame harfaayee ke hichvaght be hichkas nagoftim yaa aslan kasio nadaashtim ke behesh begim.
ye aalame aarezoohaaye koochik o bozorg ke be hichkodoomeshoon naresidim,

nemidoonam,shaayad modele tarbiyate iranie maa behemoon ejaaze nemide kheyli shekaayat konim va hame chio bayad doroste ghoort bedim,baa lebaase sefid berim o ba kafan bargardim...

kholaase inke man midoonam,shomaa hamatoon mitoonin ye post e gonde dar morede khodetoon,khode vaagheitoon benevisin va az inke be baghiye begin khoshbakht nistin natarsin!!!!!!!!!!!!!!!




September 25, 2006

گرانترین حق الوکاله تاریخ قضائی ایران

علی صابری، وکیل نابینای پرونده بیماران هموفیلی گرانترین حق الوکاله تاریخ قضائی ایران را به مبلغ 5/1 میلیارد تومان به نام خود ثبت کرده است. به گزارش خبرگزاری فارس، پرونده حقوقی بیماران هموفیلی بر اساس شکایت 974 نفر از بیماران هموفیلی از سال 81 به جریان افتاد و در خرداد 83 به صدور حکم رسید.

پرونده بیماران هموفیلی که از سال 74 به علت مصرف فرآورده های خونی وارداتی آلوده به ویروس ایدز و هپاتیت، به این بیماری ها مبتلا شده بودند، با حکم قاضی سعید نصیرانی، سرانجام پس از حدود 10 سال پیگیری مداوم از زمان آلودگی بیماران در سال 83 به نتیجه رسید که حاصل آن محکوم شدن وزارت بهداشت و سازمان انتقال خون به پرداخت حدود 18 میلیارد تومان دیه به این قربانیان و نیز 5/1 میلیارد تومان به عنوان حق الوکاله وکیل پرونده شد.علی صابری، وکیل 33 ساله تهرانی که از هنگام تولد نابیناست، اکنون در مرحله دفاع از رساله دکترای خود در رشته حقوق دانشگاه تهران است و این پرونده حقوقی را در اولین تجربه کاری خود پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه در مقطع کارشناسی ارشد به عهده گرفت که البته به همین خاطر هم برای گرفتن مدرک دکترای خود با مشکل مواجه شده است.

صابری با وکالت این پرونده توانست نام خود را به عنوان فردی که بیشترین حق الوکاله تاریخ قضائی ایران را به دست آورده است ثبت کند، اگر چه هنوز با گذشت دو سال از زمان صدور حکم و یکسال از زمان صدور حکم اجرای آن به رغم پرداخت دیه بیماران، هنوز واحد اجرای حکم کل حق الوکاله او را پرداخت نکرده است.


aamaar e azaab aavar!

سال تحصيلي جديد روز گذشته براي نزديك به پانزده ميليون دانش آموز و بيش از 970 هزار معلم در ايران آغاز شد. تعداد كل دانش آموزان كشور از سوي مقامات مختلف بين 14 ميليون و پانصدهزار تا 15 ميليون و 200 هزار نفر اعلام شده است. اين دانش آموزان بر اساس اعلام خبرگزاري ايلنا در 48 هزار مدرسه و 455 هزار كلاس درسي به تحصيل اشتغال دارند که به گفته حبيب‌‏الله بوربور،معاون وزير آموزش و پرورش و رييس سازمان نوسازي،توسعه و تجهيز مدارس كشور"9 ميليون و 200 هزار نفرشان از آموزش مناسب برخوردار نيستند و در مدارس دونوبته تحصيل مي‌‏كنند". براي حذف تمام مدارس دو نوبتي، 210 هزار ميليارد ريال اعتبار مورد نياز است كه تاكنون هيچ اعتباري به آن اختصاص نيافته است.اما این همه مشکلات جامعه دانش آموزی ایران نیست.

همزمان با آغاز سال تحصيلي يكبار ديگر برخي از مسئولان با ارائه آمارهايي از تهديد موادمخدر براي دانش آموزان سخن مي گويند. در تازه ترين آمار ارائه شده از سوي مدير كل فرهنگي اجتماعي ستاد مبارزه با مواد مخدر،20.69 درصد دانشجويان و 13.3 در صد دانش آموزان كشور در معرض گرفتار شدن در دام اعتياد قرار دارند.هر چند كه برخي از صاحب نظران درصد دانش آموزان معتاد يا در معرض اعتياد را بسيار بيشتر از اين مي دانند اما مقامات آموزش و پرورش در ماه هاي اخير به دفعات آمارهاي ارائه شده در اين زمينه را بي اعتبار خوانده اند.
حميد صرامي آخرين آمار از دانش آموزان سيگاري در كشور را نيز 23 درصد از كل 14 ميليون و يانصد هزار دانش آموز كشور اعلام كرده كه با يك حساب سر انگشتي تعداد آنها نزديك به 2 ميليون و نهصد هزار نفر تخمين زده مي شود.علاوه بر اين به گفته معاون فرهنگي ستادمبارزه با مواد مخدر حدود 16 درصد دانش آموزان نيز در معرض استفاده از مشروبات الكلي قرار دارند.آمارهاي اعلام شده البته در استان هاي مختلف از رشد و كاهش نيز برخوردار است تاجايي كه صرامي درباره استان مركزي گفته كه ميزان دانش آموزان در معرض اعتياد اين استان 19 درصد و دانش آموزان در معرض استفاده از مشروبات الكلي بيش از 21 در صد است.

آسيب هاي اجتماعي نیز دانش آموزان را تهديد می کند. افسردگي عمومي دانش آموزان يكي از موارد خطرناك در اين زمينه است. ماجراي مرگ 7 دختر دانش آموز بر اثر استفاده از قرص كشنده برنج در تهران،كه سال گذشته رخ داد و برخي از مسئولان آن را نوعي خودكشي سريالي اين دانش آموزان ذكر كردند،خود زنگ خطری اساسی بود.
سوء تغذيه و آسيب هاي بهداشتي نيز از جمله تهديداتي است كه جامعه دانش آموزان كشور در معرض آن قرار دارند.امسال بر اساس وعده مسئولان آموزش و پرورش قرار است 11 ميليون دانش آموز در نواحي مختلف كشور از تغذيه رايگان شير بهره مند شوند .
از جمله آسيب هاي ديگري كه دانش آموزان را مورد تهديد قرار مي دهد گسترش ايدز است. دو سال پيش اعلام شد که 120 دانش آموز آلوده به ويروس ايدز در كشور شناسايي شده اند اما در يك سال گذشته آمارهاي تازه اي در اين باره منتشر نشده است.اگر چه برخي از مسئولان با اين تحليل كه اعلام چنين آمارهايي در تعارض با اسلامي بودن حكومت و اسلامي كردن مدارس قرار دارد اما بسياري از صاحب نظران بر اين نظر اند كه پنهانكاري در اين زمينه مي تواند به مراتب خطرناك تر باشد.




Doostnaame!!!

man ye amooye naazanin daaram be esme amoo Arman!!
amoo Arman keyhaan shenase,dar asl ye riyaazidaan va physikdaane bozorge.
amoo arman ke zane kheyli nazanin tar dare be esme khaale ghazal!
khale ghazal ham ye physikdaane bozorge va kaaraaye talaayee mikone!!!!!!!!

khaale ghazaal va amoo arman bist o chandi bache daaran!!!!!!!!!!!!midoonam darkesh baraye shoma ye zare sakhte vali khob daran dige ....

chand rooz pish amoo arman be ma goft ke weblogam kheyli khoobe :D va man zoghmarg shodam.merci amoo !!!!!!!!!!!!!!!!!!

dar zemn khale ghazal rafte bood khaareje,fekr konam emrooz dige baayad bargashte baashe.oonghadr delam vaasash tang shode ke nagoo...

khob man felan beram ye zare doktori bekhoonam,ta badana!!





September 22, 2006

Bihavaayee,khafegi,marg!!!! va ye joor darde bi darmoon...

Zaaheran hame chi daare khoob pish mire,
kaaraam khooban,cod haam run mishan va resultaam daghighan hamooniyan ke mikhaam,
aadamaaye dor o baram ham khooban,
baahaashoon haal mikonam,
film haayee ke doost daram mibinam,
music ee ke doost daram goosh midam,
be hameye chizaayee ke doost darma fekr mikonam,
chizaayee ke doost daram injaa minevisam,
.
.
.
pas cheraa daaram khafe misham????
pas cheraa nemitoonam khoshbakhti ro ehsaas konam???
pas cheraa jaaye ye chize gonde too delam khaaliye???
pas cheraa hattaa vaghti mikhandam,az tahe delam nist???
pas cheraa,pas cheraa nemitoonam nafas bekesham ....

همکاري اماكن با ارشاد


وقتي در چند روز گذشته خبر پلمپ مركز موسيقي بتهوون تهران كه فروشگاهي پنجاه و پنج ساله و مشهور در عرضه آلبوم هاي موسيقي و بليت هاي كنسرت است، در شهر پيچيد در برخي محافل فرهنگي شايعاتي مبني بر رو آوردن نهادهاي غيرمسئول به برخورد بيروني با توليدات فرهنگي منتشر شد.

خبرگزاري ميراث فرهنگي درباره جزييات اين ماجرا چنين گزارش كرده: "عصر روز پنجشنبه بيست و سوم شهريور ماه مرکز موسيقي بتهوون از سوي اداره اماکن نيروي انتظامي پلمب شد." به نوشته اين خبرگزاري "به نظر مي آيد دليل اصلي اين موضوع فروش بليت کنسرت هاي راک بوده که در آموزشگاه هاي موسيقي و به صورت خصوصي براي تعدادي از هنرجويان و علاقه مندان برگزار مي‌شده است." و اين درحالي است كه "اين کنسرت ها عموما با جمعيتي کمتر از صدو پنجاه نفر برگزار مي شود و تا به امروز اعلام شده بود که چنين کنسرت هايي نياز به طي مراحل برنامه هاي بزرگ را ندارد و اعلام آنها به دفتر موسيقي" وزارت ارشادکافي است.اما اداره اماکن به دليل بي اطلاعي از اين برنامه ها برخي از اين آموزشگاه ها و از جمله آموزشگاه موسيقي ترانه، و آموزشگاه موسيقي راحيل را تعطيل و مرکز موسيقي بتهوون را که محل فروش بليت برخي از اين برنامه ها بوده، پلمب کرده است."


"من پشت دستم را داغ كردم كه ديگر كنسرت برگزار نكنم." اين اعتراض شهرام ناظري است به تنگ تر شدن فضاي هنري و فرهنگي كشور كه در برابر چهار هزار بيننده بر روي سن و خطاب به مخاطبانش گفته است.

در روزهاي اخير خبرهاي ناخوش تري نيز از حوزه فرهنگ به گوش مي رسد: لغو مجوز دو مجلد از "فرهنگ افسانه‌هاي مردم ايران" اثر علي اشرف درويشان، "لغو مجوز رمان اوا‌‏لونا نوشته ايزابل آلنده به ترجمه خليل رستم‌‏خاني و جلوگيري از چاپ دوم آن"، "احتمال افزايش ده درصدي قيمت کتاب به خاطر حذف يارانه كاغذ"، "احتمال واگذاري سانسور كتاب به خانه كتاب"، "پلمپ فروشگاه پنجاه و پنج ساله بتهوون"، "ندادن مجوز اكران به فيلم آفسايد فيلمي كه تا يك قدمي دريافت اسكار پيش رفته"، "بازار داغ اتهام سازي براي هنرمندان و نويسندگان در رسانه هاي نزديك به دولت"، "صدور اطلاعيه وزارت ارشاد و تهديد فيلم ها مبني بر اينكه در صورت پخش آگهي درشبكه هاي ماهواره اي مجوز اكران لغو خواهد شد"....

كمر فرهنگ و هنر زير سنگني بار سياست در حال خرد شدن است، و در جريان انتقام خاموش از اهالي فرهنگ و هنر حالا نوبت به توليدات هنري و فرهنگي رسيده است.


WOW!




The real art of conversation is not only to say the right thing at the right time,

but also to leave unsaid the wrong thing at the tempting moment!!!!!!!!!!!






September 21, 2006

بريده اي از رمان گربه


اين هفته اوريانا فالاچي يکي از روزنامه نگاران برجسته جهان درگذشت. نامي که با زندگي ومبارزه آميخته بود و صدايش از زندان وشکنجه خبر مي داد.
رمان "گربه" که بريده اي از آن به مناسبت درگذشت اوريانا فالاچي منتشر مي شود بزودي توسط انتشارات باران در سوئد به بازار کتاب فرستاده خواهد شد.

بريده اي از رمان گربه
بازجو و فالاچي

-"چي كار كنين؟ هيچ. خيلي ساده. اين قبيل مشكلات فقط يه راه داره خانم. حرف بزنين. حرف. اگه همون موقع كه تشريف آوردين به دو تا سؤال ما جواب داده بودين، الان خانه بودين. اما داره صبح مي‌شه و شما لب از لب واز نمي‌کنين. بله. دارن اذان مي‌دن. من بايد برم. شما هم فكر كنين. خواستيد، به اندازه دو ركعت، نخواستيد، قد دو سال وقت دارين. راستي، نه... شما كه نماز نمي‌خونين، تازه براي خوندن هم چادر ندارين... و خوب اينا به ما مربوط نيست. مي‌خواهيد بخونيد، مي‌خواهيد نخونيد. براي ما مهمّه كه حرف بزنين. بنويسين. اينم قلم و كاغذ" رو به ديواري و صدا از پشت سر با تو حرف مي‌زند. كلمات در فضايي كه احساس مي‌کني خالي است، به ديوار زرد چرك رو به رويت مي‌خورد و بر مي‌گردد. اول ديوار را نميبيني. مي‌شنوي." "رو به ديوار... همان جا بنشين..." مي نشيني. صندلي فلزي و سرد است. در خودت مي‌لرزي "چشم بندو بردار. بر نمي‌گردي..." حالا ديوار را مي‌بيني. منتظر مي ماني. منتظر ميماني. سكوت. صداي خش خش. سرفه. سكوت. صداي نفس. سكوت. سرفه كوتاه. سكوت. صدا از پشت سر است. "چشم بند بزن... محكم كن... برگرد" برمي‌گردي. لخ لخ دمپايي نزديك مي‌شود. پاهاي برهنه در دمپايي قهوه‌اي چرك. دو پا كه در لباس نظامي به تو مي‌رسد. صداي نفس‌ها را مي‌شنوي.دست توي جيب راست است و پايين تنه را مي‌خاراند. دست چاق پر مويي از جيب بيرون مي‌آيد.پاها و دست و نفس گم مي‌شوند. دست را مي‌بيني كه خودكار و كاغذ را روي مي‌ز مي‌گذارد . شصت بريده چند ضربه به كاغذ مي‌زند و فاصله مي‌گيرد.دست توي جيب مي‌رود. پاها و دست را ديگر نمي‌بيني. صدا را از رو به روي مي‌شنوي. "حالا مي‌ريم پايين... بلند شين... چشم بندو بكش پايين... بازم... اينو بگير... چيزي نيست. يه چوبه. براي حفظ محرمم و نامحرم. نجسي و پاكي. شما روشنفكرا كه اين چيزا رو قبول ندارين. خب... بيا... سرتون نخوره به در. جلو پاتو ببين كه نيفتي... از اينور. پله‌ها را مواظب باشين... مي‌ري تو اتاقت. مي‌نويسي. دير يا زود مينويسي. هر چه زودتر بنويسي به نفع همه است. به نفع مملكته. خب... حالا بپيچ. نوشته‌ات كه تموم شد، بعد اسم خودتو مي‌نويسي روي يك كاغذ. ميله رو بگير... زير پاتو نگاه كن... آهان... اسمت اين جا هزار و سيصدو پنجاه و هفته كه خلاصه اش مي‌شه پنجاه و هفت و يا اصلاً خود هفت. مثل هفت خط. اونو كه مي‌شناسين؟ نه؟ آره؟ بالاي كاغذ مي‌نويسين از هفت به حمي‌د كه اسم منه... از سوراخ در مي‌ذارين بيرون. برادرا ميان كاغذ و ميدن. من عين برق حاضر مي‌شم... جلو پاتو ببيني... نيفتي... نيفتي... نيفتي..."
- پايين تر. فقط دو پله. تمام شد. بشينيد خانم. چشم بند را بردارين... مي‌بينين؟ تلويزيون خودمونه...
"امروز كسب اطلاع شدستگيري هنرپيشه معروف زن به مسايل سينمايي مربوط نبوده. تحقيق ادامه دارد و مسؤولين امر در جست و جوي سوابق هستند... و حالا هم‌كار من در مورد وضع هوا..."

ـ ديديد؟ خب. چشم بندتان را بزنيد. بلند شو. بيا.رسيدي به در. مراقب باش. چوب را بگير. آهان. از پله ها مي ريم بالا. مواظب باشين. پله‌ها زياده. فكرهايت را بكن. بهتره خودتان حرف بزنيد، تا ما... چيز زيادي نمي‌خواهيم...روابط... سوابق... مواظب باشين. نمي‌خواهيم شما را دوباره ببريم پايين. خوبيت ندارد اين طوري راه برويد. شما باسواديد. روشنفكريد. بايد استوار راه برويد. سرتان را بالا بگيريد. دو سه روز ديگر انتخابات است. نمي‌خواهيد بيرون باشيد و رأي بدهيد؟ خب... به راست. تا برسيم مي‌خواهم داستاني را حضور مبارك‌تان تعريف كنم. خانم اوريانا فالاچي را كه حتماً مي‌شناسيد. هم‌كار شوهرتان است. يه كتابي داره به نام يك مرد، آخرين مرد، نمي‌دونم شبيه اين‌ها. حتماً خوندين. بي شباهت به زندگي شما نيست. كاراكترها را كه جا به جا كنيد، اصلاً خود خودش مي‌شود. ماجراها مال دوران چريك بازيه يا نمي دونم زمان سرهنگ‌هاست. فالاچي مي‌ره يونان براي تهيه گزارش. اون جا با رهبر مبارزين آشنا مي‌شه و در جا مي‌افته ته نفساماره. براي امثال شماها كه اين چيزها عين آب خوردنه. چند روز بعد از اين عشق و عاشقي، از قضا گونزالس يا چه مي‌دونم آنزالس، يعني همون يارو را مي‌گيرند. خانم فالاچي مي‌افتد دنبال كار او و ماحصل مي‌شود همين كتاب كه حرفشه. خانم پايتان را بگذاريد پله بالايي. نمي‌تونين؟ اين تازه اولشه. راه برين خانم. شما آدمو كلافه مي‌کنين. شما كه راه خودتان را نمي‌تونين برين، چه طوري مي‌خواستين خلق قهرمان را... بله. داشتم مي‌گفتم. خانم فالاچي راست يا دروغ مي‌نويسه كه يارو تا آخر مقاومت مي‌کنه. انواع و اقسام شكنجه‌هاي وحشتناك را به او مي‌دهند و لب از لب باز نمي‌کند. بله. به قول شماها: نازلي سخن نگفت. بپيچيد به چپ. خانم فالاچي هم كه اون موقع از همين طرف مي‌رفت و چپ مي‌زد، ول كن ماجرا نيست و آخر سر، حالا به زور سيا يا با استفاده از برو روي خودش، رييس پليس يونان را پيدا مي‌کنه. سيا حساب همه كارها را داره. نداره خانم؟ به امثال شماها گرين كارت مي‌ده. به فالاچي جواز ورود به زندان‌هاي فوق امنيتي. فالاچي مي‌نويسه كه رييس پليس مرد مقتدريه، كتابخون و حتي آشنا به فلسفه. خسته شدين. هان؟ هنوز كه پايتان را مي‌کشيد. خب. نفسي چاق مي‌کنيم. خانم فالاچي هم مثل شماها كه فكر مي‌کنين ما كتاب نمي‌خونيم، خريم، بي سواديم و مرتجعيم، از آشنايي با رييس پليس كه بدمصب جذاب هم بوده، به قول خودمان ميخ مي‌شه و مصاحبه مفصلي با او انجام مي‌ده اصل عرضم اين جاست. رييس پليس به خانم فالاچي مي‌گه: توي دنيا بين هر يك ميليون نفر يكي مثل اون يارو درمي‌آد كه حتي سيخ داغ بكنن تو عورتش و حرف نزنه. يه نفر. بقيه، يعني نهصد و نود و نه هزارتاي ديگه دير يا زود حرف مي‌زنن. اينام كه تو كتابا مي‌نويسن شعره، حرفه، تخيله. بله. رسيديم. بفرماييد تو. خود كار و كاغذم هست. دلم مي‌خواد وقتي برمي‌گردم، دستتون پر پر باشه. مطمئن باشين، شما يه قدم بيايين جلو، ما صد قدم مي‌آييم. قدم اول اين كه مي‌تونين به خونه تلفن بزنين..."


Tavassol...


yaadetoone goftam ye doosti daram ke ye zare ozaash mizoon nist.

haalaa kheyli behtare.
mikhastam az hameye kasayee ke vaasash doa kardan tashakor mikonam,
midoonin,aakhe kheyli vasam azize,kheyli...


kholaase dame hamatoon garm!




September 20, 2006

جرم جوان بودن در ايران


نظرت درباره ايران چيست؟ چه تصوري از اين کشور داري؟ درحالي که در يکي از مراکز خريد، با همراه شانزده ساله ام مي گشتم، مي خواستم به او نشان بدهم که يکي از شگفتي هاي اين سرزمين بي نظير، جوانان تهران هستند. در فيلم ها و گزارش هاي زيادي از آنها صحبت شده است، اما مواجه شدن و زندگي کردن با آنها، چيز ديگري است.

يکي از قهرمانان فيلم "ماهي ها هم عاشق مي شوند" در آخر فيلم مي گويد: "اين روزها، جوان بودن جرم است." با توجه به اينکه هفتاد درصد جمعيت ايران را جوانان را تشکيل مي دهند، بايد به اين نتيجه رسيد که در ايران، زندگي کردن جرم است. قوانين جمهوري اسلامي واضح اند: مهماني رفتن، مصرف الکل، شنيدن موسيقي راک، قدم زدن دختر و پسر ها دست در دست هم، بوسيدن در مکان هاي عمومي، داشتن رابطه جنسي قبل از ازدواج. اما به اطراف خودم نگاهي مي اندازم: آيا اينجا ايران است؟ هزاران ترفند بکار رفته است که اجناس مغازه لباس زير زنانه از جشم مردان در امان باشد، اما نگاه ها آنچنان است که لحظه اي فکر کردم در يکي از سکس شاپ هاي آمستردام هستم. يکي از دوستانم يک تاپ کوتاه تا بالاي نافش مي خرد. چطور ممکن است؟ طبق قوانين اسلامي زنان فقط بايد لباسي را بپوشند که تمام بدنشان را بپوشاند و روسري هم روي سر بگذارند. پس اين تاپ به چه دردي مي خورد؟ دوستم که متوجه تعجب من شده بود گفت: "آن را در پارتي مي پوشم. در ايران بين مکان هاي عمومي و خصوصي فرق وجود دارد." کم کم داشتم متوجه مي شدم. شب جمعه بود و جوان هاي خانواده هاي متوسط تهراني، خودشان را براي مهماني آماده مي کردند.

آنان در خانه اي جمع مي شوند و تا صبح مي رقصند. تا چند وقت پيش، معروف ترين دي جي تهران، مرجان، دختر يک روحاني بود. اما بعد، به لطف دستمزدش که شبي 500 يورو بود، به يکي از آرزوهاي جوانان ايراني رسيد و به ترکيه رفت و قدم بعدي او يا انگليس و يا آمريکا خواهد بود. در اين مهماني ها الکل هاي بي نام و نشان مي نوشند و رابطه جنسي برقرار مي کنند. دو جواني که با هم ازدواج نکرده اند، نمي توانند در هتل اتاق بگيرند و موقعيت زيادي براي با هم بودن ندارند. اما همگي تمام هفته در انتظار مهماني شب جمعه هستند.

اما هميشه بايد مواظب باشند که گير بسيجي ها نيفتند. آنها نظاميان مذهبي هستند که جوانان را مي گيرند و يک شب در زندان نگه مي دارند و به دليل نقض موازين اسلامي، شلاق مي زنند. اين کنترل ها نسبت به ده سال گذشته، کمتر شده است. بعضي وقت ها فقط کافي است که به پاسدار ها سي يورو باج بدهند. مشکل اينجاست که بچه هاي انقلاب تعداشان زياد است و کنترل کردنشان، مشکل.

نسبت به سال 1979، سال سقوط شاه و انقلاب (آيت الله)خميني، جمعيت ايران دوبرابر شده است و مشکل بزرگي به اسم بيکاري هم بوجود آمده است. پسر ها در مترو خوشان را شبيه به پانک ها درست کرده اند و دختر ها هم که بايد روسري هايي سرشان کنند که تمام موهايشان را بپوشاند، اين روسري ها رنگي و کوچک است.

اين جوان هاي ماماني و بيکار، آدم را به ياد قيلم هاي اوايل دهه نود مي اندازند. ايران با بزرگترين نرخ بيکاري روشنفکران، مواجه است. سيستم دانشگاهي ايران، هر سال تعداد زيادي فارغ التحصيل بيکار وارد اجتماع مي کند که اين يک تراژدي واقعي است. با اين حال اين امکان وجود ندارد که همه حرف هايشان را بدون ترس بزنند و خود سانسوري نکنند. انتخاب محمود احمدي نژاد تا کنون سايه اي از ترس بر زندگي جوانان نيانداخته است. شايد دليلش اين است که احمدي نژاد نمي خواهد در اين موقعيت حساس بين المللي و مناقشات اتمي اش که باعث تنش در سرتاسر خاورميانه شده است، اکثريت جامعه را از خودش برنجاند.

محمد علي که 24 ساله و دانشجوي مهندسي است. او مي گويد: "انرژي هسته اي حق ماست، اما جانم را فداي آن نمي کنم." از ضبط صوتش صداي موسيقي جووانوتي و مدونا و خوانندگان ايراني و ترک، پخش مي شود. موسيقي غربي غدغن است و از راديوي احمدي نژاد، پخش نمي شود.

جوانان تهران، وقتي درباره آينده کشورشان حرف مي زنند، افسردگي شان را پنهان نمي کنند. بعد از هشت سال رياست جمهوري خاتمي، حالا دچار نااميدي شده اند. بعد از آن نا اميدي، جوانان بيش از پيش به خلوت خود گريختند و به ناهنجاري هاي جامعه غرب پناه بردند. مواد مخدر، معضلي است که گريبان چهار ميليون ايراني را گرفته است. مواد مخدر از همه نوع در دسترس است، چه موادي مثل ترياک، چه مواد توهم زا.

دولت، پوسترهايي را درباره خطرات تعويض سرنگ، که اولين عامل ايدز در ايران است، پخش کرده است. از سال 2005 هم شمار فروش کاندوم به لطف يک تشکيلات خصوصي، افزايش پيدا کرده است. رابطه جنسي ديگر درميان جوانان ايراني تابو نيست. براي برقرار کردن ارتباط، جوانان جمله اي از يک سريال پرطرفدار انتخاب کرده اند: "سلام عزيزم، خوب هستي؟" با اين جمله پسرهاي جوان حدس مي زنند که دخترها با آنها ارتباط برقرار خواهند کرد يا نه. تقريبا اين يک جمله ملي است.

روابط جنسي قبل از ازدواج، دست کم در ميان قشر متوسط، عادي شده است. بسياري از دخترهاي جوان، براي حفظ آبرو، پرده بکارتشان را ترميم مي کنند. اين عمل جراحي حدودا 50 يورو خرج دارد و مدت زمان عمل هم بسيار کوتاه است.

نکته ديگر اين است که جامعه ايران يک جامعه سکولار است: 70 درصد از جوانان اعتراف مي کنند که اعمال مذهبي را انجام نمي دهند، دستکم تا مدتي در برنامه هاي سياسي شرکت نمي کنند و ترجيح مي دهند خشم و نااميدي شان را از طريق وبلاگ ها نشان بدهند، زيرا وبلاگ مجاني است و نامشان هم فاش نمي شود.

ايران واقعي ، بسيار پيچيده تر از تصويري است که دولت ايران دوست دارد نشان بدهد و از آنچه رسانه هاي غربي آن را حکومت ديني تاريک مي نامند. در تاريخ اين کشور، تغييرات بزرگ هميشه روندي طولاني را طي کرده اند تا اينکه ناگهان و به سرعت منفجر شوند. هواي تهران دارد تاريک مي شود. در حال حاضر، جوان ها پارتي مي گيرند و مخالفتشان را از اين طريق نشان مي دهند!

منبع: لارپوبليکا، 13 سپتامبر 2006



FROM SARA WITH LOVE

For so many years we were friends
And yes I always knew what we could do
But so many tears in the rain
Felt the night you said
That love had come to you
I thought you were not my kind
I thought that I could never feel for you
The passion and love you were feeling
And so you left
For someone new
And now that you're far and away
I'm sending a letter today

From Sarah with love
She's got the lover she is dreaming of
She never found the words to say
But I know that today
She's gonna send her letter to you

From Sarah with love
She took your picture to the stars above
And they told her it is true
She could dare to fall in love with you
So don't make her blue when she writes to you
From Sarah with love

So maybe the chance for romance
Is like a train to catch before it's gone
And I'll keep on waiting and dreaming
You're strong enough
To understand
As long as you're so far away
I'm sending a letter each day

From Sarah with love
She's got the lover she is dreaming of
She never found the words to say
But I know that today
She's gonna send her letter to you

From Sarah with love
She took your picture to the stars above
And they told her it is true
She could dare to fall in love with you
So don't make her blue when she writes to you
From Sarah with love

From Sarah with love
She's got the lover she is dreaming of
She never found the words to say
But I know that today
She's gonna send her letter to you

From Sarah with love
She's gotta know what you are thinking of
Cause every little now and then
And again and again
I know her heart cries out for you

From Sarah with love (Come on)
She's got the lover she is dreaming of (from Sarah, from Sarah with love)
Never found - words to say, ahh
But today, but today...

From Sarah with love (woo...)
She took your picture to the stars above
And they told her it is true
She could dare to fall in love with you
So don't make her blue when she writes to you
From Sarah with love
So don't make me blue when I write to you
From Sarah with love



اشتیاق

ایستاده بر آستان اتاق,

آدمهای اتاق تکه تکه,

چسب و وصله,

ابعاد اتاق متراژ غلط,

زمان اتاق وانفسا,

اشیائش اما با قساوت انتظار

بی صدا کردن صدا

یا به تعبیر "آنها" دردی دوا,

آمادهء بلعیدن مثل خود من

و من همه چشمم,

همه انتظار

انتظارشاید خوابت ببینم

بهترین بهترین بهترینم.



تست هوش

4 تا سوأل هست. باید اونها رو سریع جواب بدی. حق فکر کردن نداری، حالا بزار ببینیم، چقدر باهوش هستی.

آماده ای؟

سوأل اول :

فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟

.

.

پاسخ:

اگر پاسخ دادید که نفر اول هستید، کاملاً در اشتباه هستید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جای او را می گیرید و نفر دوم خواهید بود.

سعی کن تو سوأل دوم گند نزنی.

برای پاسخ به سوأل دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوأل اول فکر کنی.

سوأل دوم:

اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟

.

.

جواب:

اگر جواب شما این باشه که شما یکی مانده به آخر هستید، باز هم در اشتباهید. بگید ببینم شما چه طور می تونید از نفر آخر سبقت بگیرید؟؟ (اگر شما از نفر آخر عقب تر باشید، خوب شما نفر آخر هستید و از خودتون می خواهید سبقت بگیرید؟؟؟؟)

شما در این مورد خیلی خوب کار نمی کنید، نه؟

سوأل سوم:

ریاضیات فریبنده!!! این سوأل رو فقط ذهنی حل کنید. از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید.

عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگه جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگه جمع کنید. حالا 20 تا دیگه به حاصل جمع، اضافه کنید. 1000 تای دیگه جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگه به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده؟

.

جواب :

به عدد 5000 رسیدید؟ جواب درست 4100 است.

باور ندارید؟ با ماشین حساب حساب کنید.

مشخصتاً امروز روز شما نیست. شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید. تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!!


پدر ماری، پنج تا دختر داره: 1-Nana 2- Nene 3- Nini 4- Nono.

اسم پنجمی چیه؟

.

.

.

جواب:

Nunu؟

نه! البته که نه. اسم دختر پنجم ماری هستش. یک بار دیگه سوأل رو بخونید.




September 19, 2006

wonderful collection!!







انوشه انصاري در مدار



انوشه انصاري امروز صبح رؤياي ديرينه خود را به جامه عمل درآورد. طبق برنامه از پيش اعلام شده پرتابگر فضايي سايوز رأس زمان مقرر آتش شد و انوشه و دو همسفر فضانوردش را راهي مسيري نمود كه به ايستگاه بين‌المللي فضايي ختم مي‌شود.

وداع گرم و احساسي انوشه انصاري با خانواده


Also she has a very funny space weblog you can find it here !!!


September 18, 2006

شبانه

شب، تار

شب، بيدار

شب، سرشار است.

زيباتر شبي براي مردن.

آسمان را بگو از الماس ستارگانش خنجري به من دهد.

***

شب، سراسر شب، يك سر

ازحماسه درياي بهانه جو

بيخواب مانده است.

درياي خالي

درياي بي نوا ...

***

جنگل سالخورده به سنگيني نفسي كشيد و جنبشي كرد

و مرغي كه از كرانه ماسه پوشيده پر كشيده بود

غريو كشان به تالاب تيره گون در نشست.

تالاب تاريك

سبك از خواب بر آمد

و با لالاي بي سكون درياي بيهوده

باز

به خوابي بي رؤيا فرو شد...

***

جنگل با ناله و حماسه بيگانه است

و زخم تر را

با لعاب سبز خزه

فرو مي پوشد.

حماسه دريا

از وحشت سكون و سكوت است.

***

شب تار است

شب بيمار ست

از غريو درياي وحشت زده بيدار است

شب از سايه ها و غريو دريا سر شار است،

زيبا تر شبي براي دوست داشتن.

با چشمان تو

مرا

به الماس ستاره هاي نيازي نيست،

با آسمان

بگو.

*****

Emrooz...

emrooz asabaaniam,kheyli ziyaad.
ham bidalil,ham baa dalil...
dar natije mikham sar be tane hichkas,
including khodam!!!,
nabaashe !!!!!!!!!!!!

badiye ghaziye ine ke asabaaniyate ziyaad hamishe donbaalesh ghoose miyaare.chon adam nemitoone kazme gheyz kone va harfaayi mizane ke nabaayad,so be rahati yekiyo miranjoone badam babatesh ghosse mikhore.
(logic o haal kardin?!!)

vali jeddi goftam,
man emrooz kheyli asabaaniyam!



September 15, 2006

Never!!

Never say I love you
If you don't really care

Never talk of feelings
If they aren't really there

Never hold my hand
If you mean to break my heart

Never say forever
If you ever plan to part

Never look into my eyes
If you are telling me a lie

Never say hello
If you think you'll say goodbye

Never say that I'm THE one
If you dream of more than me

Never lock up my heart
If you don't have the key .....


Ghrobat,baaroon,sooraakh sonbe!!

ey sharmin, ey doctor,
kojaayee ke dirooz eyne seyl baroon oomad va hameye reshtehaaye PMC baraaye por kardane "potholes" dar pune,panbe shod!!!
bodo ke aasemoon daare zooraye aakharesho mizane...
vagarna aadam biyaad too ghorbat,baaroone rahmat ham be saresh narize,delesh ham por baashe....oh oh,chi mishe...

bia ke hameye chanel haaye englishemoon ghate va cable khoraake khodete baa sony,sony max,star gold,filmy va ye aalame chanelhaye hendie dige!!!



September 14, 2006

Boogande chaahe faazelaabe del!!!!!

alan dashtam dar haale kaar be chand taa aahang ke az webloge doosti download karde boodam goosh midadam ke yeho ye aahangi shenidam ke azash ghade moohaye saram khaatere daaram...
khaaterehaaye khoob baa kasi ke dige alan nist,yani nemikhaad ke baashe...

oonghadr delam gereft yeho ke nazdik bood khafe sham...
kolli bargashtam be chand saale ghabl...

baa inke kheyli talash kardam ke zehnamo format konam,vali khob kontorole ye chizaayi aslan daste adam nist va baaes mishe hameye ravaane aadam yeho paak berize be ham,
bad yeho fekr kone ke hamin alan,haminja aakhare donyaast va dige hame chi tamum shode va allane ke hameye divaaraaye donyaa roo saret kharab she...
vali belaafaasele chon aadame ghavi va mohkami hasti khodeto jam o joor mikoni va hameye zakhme deleto khoob shode o nashode ghoort midi! va montazer mishi ke ye zamaani khodesh bezane baalaa,eyne chaahe faazelaab ke mizane baala va booye gandesh hame jaa ro migire!!!
oon moghe dige vaghteshe...



Darbedari!

I have been fighting with my srcc code for last 2 weeks,just to change dirac notation to mulliken notation,as while packing a 4-D array to 2-D array i and k are packed first and then j and l and I should change it to i ,j and then k,l ... and I am sick of it!!!!!!!!!!!!!!!
see how badbakht I am.

sorry age ye joori harf zadam ke hich kas nafahmid,fekr konam khodam ham nafahmidam!!
alan ehsaas mikonam kallam baad karde va mooham ham shabihe ine ke behem bargh vasl kardan.
hamishe vaghti ghaat mizanam in rikhti misham :(((((((


Ekhtetaam!

hey bodo,
hey joon bekan,
hey daad nazan,
hey gele nakon,
hey baa hame chi besaaz,
aakharesham eyne ye magase semej roo divaar lehet mikonan!!!

migi na,
sabr kon taa bebini...



September 13, 2006

Chicken Bouillabaisse

Chicken, not fish, is the star in this version of the hearty Provençal soup. IMPROV: Make this dish even more flavorful by adding a faux rouille. Combine 1/2 cup mayonnaise with 2 minced garlic cloves, 2 teaspoons fresh lemon juice, and 1/2 teaspoon paprika; season with salt and pepper. Top each serving with a dollop.

Ingredients:
Preheat oven to 375°F. Sprinkle with salt and pepper:
6 chicken legs (split into drumsticks and thighs), skinned

Heat in large wide ovenproof pan over medium-high heat:
3 tablespoons olive oil

Add and sauté until soft and golden, about 8 minutes:
1 onion, sliced

Add and bring mixture to boil:
1 teaspoon dried thyme
1/4 teaspoon saffron threads
2 4-inch-long orange peel strips (orange part only)
3/4 cup dry white wine

Add and return mixture to boil:
1 14 1/2-ounce can diced tomatoes in juice
1 14-ounce can low-salt chicken broth

Preparation:
Add chicken pieces to pan in single layer, submerging in sauce; return mixture to boil. Cover pan and place in oven. Bake until chicken is cooked through, about 45 minutes.
Remove chicken from oven; keep covered. Maintain oven temperature.
Toast on a baking sheet until golden, about 12 minutes: 12 1/2-inch-thick baguette slices, brushed with olive oil.Remove from oven. Spoon chicken and sauce into shallow bowls. Top each serving with 2 toasted baguette slices. Garnish with rouille, if desired.

Makes 6 servings.



Eltemaas

ye dooste azizi daram ke baram az joonam aziztare.
haalesh khoob nist,ghaati karde va haalesh gerefte...
manam hich kaari az dastam bar nemiyaad :((((

gaahi delam mikhad beram bezanam too gooshesh,mohkam,balke mokhesh ye tekooni bokhore!!!!
gache az doa kardan motenaferam vali haazeram ino az khoda eltemaas konamke behesh komak kone in rooza ro begzaroone...


End e Ghosse!

nemidoonam taa haalaa intori shodin yaa,garche fekr mikonam hatman shodin...

gaahi az farte ghosse nemitoonin nafas bekeshin,
divara be samtetoon harekat mikonan va feshaaretoon midan,
ghalbetoon oonghadr feshorde shode ke fekr mikonin alane ke dige nazane,
hameye chizaye hamishe khoobe ghabl be nazar ahmaghaane miyan,
dast o paatoon joon nadaran ke hatta tekoonetoon bedan,
goosheyaaye biroonie cheshmaatoon miyoftan payeen va ghiyafatoon daad mizane ke ye chizitoone,
mikhayn gerye konin vali ehsas mikonin nemitoonin nafas bekeshin,
doa mikonin kash alan dirooz bood!,

va kheyli alaeme dige.
hameye ma be in vaz dochar shodim.hameye ma karayi kardim dar zendegi ke babatesh afsoos o ghosse bokhorim.
hameye ma kasani ro daashtim ke delemoon ro beshkanan va maa ro leh konan.vali inke chetori az pasesh bar oomadim ya khahim oomad,oon moheme.

ye jaayi khoondam ke :
kasaani dar zendegi movafaghan ke dar lahazaate naaomidi va naatavani,behtarin tasmim ro begiran!!!!

although it looks impossible or very difficult,but it woths trying,trust me.
Just keep trying...


September 12, 2006

Oxford Dictionary's latest definition of the following words

Boss: Someone who is early when you are late and late when you are early.
Lecture: An art of transferring information from the notes of the Lecturer
to the notes of the students without passing through the minds of either.
Conference: The confusion of one man multiplied by the number present.
Compromise: The art of dividing a cake in such a way that everybody believes he got the biggest
piece.
Dictionary: A place where success comes before work.
Conference Room: A place where everybody talks, nobody listens and
everybody disagrees later on.
Classic: A book, which people praise, but do not read.
Office: A place where you can relax after your strenuous home life.
Etc.: A sign to make others believe that you know more than you actually do.
Committee: Individuals who can do nothing individually and sit to
decide that nothing can be done together.
Experience: The name men give to their mistakes.
Atom Bomb: An invention to end all inventions.
Philosopher: A fool who torments himself during life, to be spoken of when dead.
Diplomat: A person who tells you to go to hell in such a way that you actually look forward to the trip.
Politician: One who shakes your hand before elections and your
confidence after.
Opportunist: A person who starts taking bath if he accidentally falls into a river.
Optimist: A person who while falling from Eiffel tower says in midway
"See I am not injured yet."
Criminal: A guy no different from the rest.... except that he got caught.
Miser: A person who lives poor so that he can die rich.
Father: A banker provided by nature.
Yawn: The only time some married men ever get to open their mouth.
Cigarette: A pinch of tobacco rolled in paper with fire at one end & a fool on the other.
Tears: The hydraulic force by which masculine willpower is defeated by feminine waterpower.
Doctor: A person who kills your ills by pills, and kills you with his bills.
Smile: A curve that can set a lot of things straight ...

نامه ای به خدا

یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نا مه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا !با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود :خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد.دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم.یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم.تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن...
کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد.نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند.در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند...
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند.عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت.تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا !
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:خدای عزیزم. چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده وروز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی...
البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته ا ند ...!



September 11, 2006

Taking a woman to Bed!!!!!!!!!!!!!!!!

What is the difference between girls/women
aged: 8, 18, 28, 38, 48, 58. 68, and 78 ?

At 8 -- You take her to bed and tell her a story.

At 18 -- You tell her a story and take her to bed.

At 28 -- You don't need to tell her a story to take her to bed.
At 38 -- She tells you a story and takes you to bed.
At 48 -- She tells you a story to avoid going to bed.
At 58 -- You stay in bed to avoid her story.
At 68 -- If you take her to bed, that'll be a story!
At 78 -- What story??? What bed??? Who the hell are you???



Mulshi

shanbe shab ba chand taa az doostamoon raftim Mulshi.ye daryaacheye koochik ke 2 saati ba bus raahe.
jaatoon khaali,jooje kabaab khaaboondim o raftim.saate 4 residim,avalesh kolli choob jam kardim va ye chizi shabihe ojaaghi ke badan beshe azash be onvaane manghal estefaade kard raah andaakhtim.badam ye aatishe binazir o lam dadan kenare atish o gap zadane o avaaz khoondano taghriban arbade keshidano ... kolli aks daram vali nemidoonam chera nemishe uploadeshoon kard,hamash error mide in blogger,ah...
kheyli khoob bood,taghriban saate 5:30 raftim bala ke bekhabim.sobhesh saate 10:30 paa shodim ,sobhoonaro zadim o raah oftadim be samte pune.faghat bargashtani chon hamishe bus pore majboorim sare paa vaysim!!kholase khaste o koofte o albate kamelan gharghe gel bargashtim pune.
bad fekr kardim behtarin kaar ine ke berim Goodluck beshinim o chicken Biryani ya mutton biryani ro bezanim ke dige az sham mam khabari nist.

kholase hodoode 6 residim khoone ke khoob bood.vaght daashtim ye dooshi begirim o lebasa o kafsha o kooleposhtihaaye gharghe gelemoon ro beshoorim.
alanam daram az khab mimiram chon dishab finale US open bood va aslan haal nemidad bekhabim....

felan khorrrrrrr , pofffffffff ta bad !!!!!!!!!



September 8, 2006

baa mazerat!

**Men at 18 are 'bozghaale', at 28 are 'nokhaale', at 38 are 'chaaghaale', at 48 are 'emale', at 58 are 'taapaale', at 68 are 'mochaale' and at 78 are 'zobaale'.
**Women at 18 are 'hooloo', at 28 are 'laboo', at 38 are 'shaftaaloo', at 48 are 'khormaaloo , and afetr 58 are 'looloo'!

man az hameye marda va zanaye aziz mazerat mikham vali vaghean jaaleb bood!



September 7, 2006

Bi hadaf,bi mani...

mage na inke sabr ham andaaze daare,
mage na inke hamishe mogheye naaomidi o naakhoshi baayad be roozaye roshan omidvaar bood,
mage na inke baayad kolli harfe nazade ro tahe del ghaayem kard o dam nazad,
mage na inke baayad hasrate roozaaye az dast rafte va forsathaaye az dast rafte ro hamishe khord....

mage na inke baayad sookht o sookht o sookht...



September 6, 2006

Few more photos

Birla Temple

Qutub Manar

Qutub Manar

Qutub Manar

Qutub Manar

Qutub Manar

Qutub Manar







September 5, 2006

Taj Mahal,Red fort(Agra) and India gate photos

Red fort

Red fort

Taj Mahal

Taj Mahal

India Gate (New Delhi)

There are many many more which I will upload later as I have to decrease their size first.
I wish you like them as much as me!!
Please click on them to enlarge and enjoy!!!



New Delhi

safare hafteye pishe man be delhi vaghean jaaleb bood va man kolli azash raaziyam chon az vaghtam nahaayate estefaada ro bordam.kolle shahro ba tour ye rooze gashtam badam raftam Agra baraaye didane Taj mahal.Jaaye sharmin ghade khar khaali bood,chom midoonam cheghadr doost daasht oonjaro.kholase be yaadesh kolli aks gereftam ke har vaght betoonam koochikeshoon konam chand taashoonoo inja mizaram.az inke ye nafar baraay hamsaresh ye hamchin banaye baa azemati ro besaze khob adam ye zare taajob mikone,na?!!! mikhastam az oonja be shahab zang bezanam va beporsam ke : hey,can I have one?!!!!!!!!!!!
Agra fort ro ham didam va az inke memaaresh Irani boode va kolli sher be zaboone Irani in var oon var neveshte boodan kolli haal kardam.Be ghole Tom (dooste hamtourim) mishod ghoroore Irani boodan ro oonja too cheshmaaye man did...
dar khode delhi chizi ke mano mahve khodesh kard Qutaab menaar bood marboot be dorane moghol ha(hodoode 900 saale pish).oonghadr ziba bood ke delam mikhast gerye konam!!!!

kholaase inke safare kheyli khoobi bood,az in jahat ke ham karam anjam shod va visam extend shod,ham inke toonestam jahayee ke mikhastam beram bebinam.
jaaye hameye kasaayi ke delam mikhast boodan o naboodan khaali bood...


September 4, 2006

I am back!

heyyyyyyyyyyyyyy,
man bargashtam!!!
raastesh alan ye name kheyli kaar daram vali safarnaamam ro baratoon mizaram inja.

zoodi barmigardam.
felan