June 30, 2008

Well,rain is started!
Yeahhhh,this is monsoon which started very late this year,but started! and now life seems very much more difficult.....but on the other hand you can love it also....you can enjoy it....you can....

alan be ghole farzad,ghahve michasbe ba shokolate talkh!!!!!!!
beshini,pato deraz koni,
laptopeto bezari roo pat o kar koni...ye mug pore ghahve ham dam edastet bashe ba ye pakat sigar va batooni fekr koni o kar koni!!!!!!! that's life....and Arman and I are gonna make one in Asaalem,be khoda!

We are gonna design a research center,well equipped and well organized along with a very cozy guest house in neighborhood!!!!!
Wanna join us???!!!!!!!!!

P.S1:
Oh god...read this ......

P.S2:
I am speechless ..... check some photos of Zayanderood ... Waterless!!!!!!!!!

June 27, 2008


I just received an unexpected phone call from a very dear old friend.....!!!!!!!!!!!!and it was very very unbelievable for me...how could she remember me that much that she called me???!!!!!
She has a very strange personality,kinda strong,alone,mature,kind,lovely.....and have not been in contact for a while....
begzarim,
sometimes a call even acts like a "talangor" and takes you back , when I was young and happy and basketball player !!!!!!!!!!!!
I have missed her a lot.She was making a very delicious "Baghali polo" I which I still remember the taste!!!!!!!!!!!!!with "doodi" rice....yummmmm......

She is gonna move to Paris very soon.I wish her best of everything....
I wish her love...
I wish her happiness...
I wish her health and wealth....
I wish her....



June 25, 2008


Today I went to renew my permission to stay....it was raining and I was late due to a lecture which I had to attend first.so I was driving like hell....thinking that if I break even 1 sec. late or make a very tiny mistake even,I'll be ....

begzarim,

I was just thinking how much I will miss driving with this Honda bike in crowded roads later....?
how much I will miss every miserable minutes of this fucking life I have?
how much I will miss every single event?

so I have decide to love it,appreciate it , respect it and use it.
Now I don't hate even rain!!!!!! I like when I get wet and muddy and try to enjoy....
mmmmmm.....
This is called "ZENDEGI"!!!!!!!!!! and I am gonna do it....forever!


June 24, 2008

This morning,in a drizzling beautiful chill morning I saw a bug in a very amazing green color ,and two charming brown horses........!!!!!!!!!!!!!!!
Isn't it the sign????!!!!!!!!!!!!
and yesterday was a quiet strange day with many events which I was not expected to happen.....

anyway,
I have a far friend who is sick at hospital.Pray for her to get well soon please....I wish I was there my dear,by your side....

I am good!
I ain't showing off,I am good....!!!!!!!!!!!!!!




پیغام گیر حافظ

رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

June 23, 2008

I am gonna learn how to put a full stop to a relationship!!!!!!!!!!and isn't it amazing?
I guess this is the most difficult thing to do for everybody...to tell yourself that it is over,done,finished....and try not to feel finished inside!!!!! which most of the time seems very impossible to neglect feeling a huge lack of ...
but when you decide you can do it,believe me....I did it...
I put a big hard full stop and I don't scare of it anymore....amazing....I am not suffering anymore as I killed it and pushed myself to a new free life...wow...

begzarim,
I played Tennis yesterday after a long time which CHASBID a lot!!!!
so Today I have a better better feeling,after jogging and playing tennis and chatting with some friends....well,jaye hameye oonayee ke midoonan khali!

agha man beram doktori bekhoonam....
Love you,

June 21, 2008

روزي سربازي از جنگ برگشته که به وطن خودش مي‌رفت وارد دهکده‌اي شد. باد سردي مي‌وزيد و آسمان خاکستري رنگ بود و سرباز گرسنه. در حوالي دهکده دم در خانه‌اي ايستاد و غذايي خواست. ساکنان آن خانه گفتند:« ما خودمان چيزي نداريم بخوريم» و سرباز به راه خود ادامه داد.
دم در خانة ديگري ايستاد و باز طعامي طلب کرد. آنها هم گفتند:« ما خودمان چيزي نداريم.»
سرباز پرسيد:« آيا ديگ بزرگي داريد؟» بله آنها ديگ بزرگ آهني داشتند.
پرسيد:« آب هم داريد؟» بله آب هم فراوان بود.
سرباز گفت:« ديگ را از آب پر کنيد و روي آتش بگذاريد. من سنگي دارم که ماية آبگوشت است.»
آنها پرسيدند:« آبگوشت سنگ؟ اين ديگر چيست؟»
سرباز توضيح داد. « اين سنگي است که اگر در آب بياندازند آبگوشت درست مي‌شود.» همگي جمع شدند تا اين معجزه را ببينند.
زن صاحب‌خانه ديگ بزرگ را از آب پر کرد و روي آتش آويخت. سرباز سنگي از جيبش در‌آورد. ( اين سنگ شبيه سنگ‌هاي ديگر بود که هر کس مي‌توانست توي جاده پيدا بکند) و سنگ را داخل آب انداخت و گفت:« حالا بگذاريد خوب بجوشد.» پس همگي نشستند و منتظر جوش آمدن ديگ شدند.
سرباز پرسيد:« مي‌توانيد قدري نمک بدهيد که در آبگوشت بريزيم؟»
زن گفت:« البته» و قوطي نمک را به سرباز داد و سرباز يک مشت پر نمک در ديگ ريخت زيرا ديگ بزرگ بود. و همگي به انتظار آبگوشت نشستند. سرباز با اشتياق گفت:« اگر چند تا هويج داشتيم، آبگوشت خيلي خوشمزه‌اي مي‌شد.»
زن گفت:« آه ما چند تا هويج داريم.» و دست کرد و از زير ميز هويج‌ها را که سرباز قبلاَ به آنها چشم دوخته بود بيرون کشيد. هويج‌ها را هم در ديگ ريختند و تا هويج‌ها بپزد سرباز حوادثي را که در جنگ برايش اتفاق افتاده بود براي آنها تعريف کرد.
بعد سرباز گفت:« چند تا سيب‌زميني هم اگر داشتيم خيلي خوب بود. اينطور نيست؟ مي‌دانيد که سيب‌زميني آبگوشت را غليظ مي‌کند.»
دختر بزرگ خانه گفت:« سيب‌زميني هم داريم. الآن مي‌آورم.» پس سيب‌زميني را هم در دبگ ريختند و به انتظارپختن آن نشستند.
سرباز گفت:« يک پياز هم براي طعم سوپ لازم است.»
دهقان صاحب‌خانه به پسر کوچکش گفت:« دو بزن و برو خانة همسايه و يک پياز از آنها بگير.»
پسرک بيرون دويد و با سه تا پياز برگشت. پس پيازها را هم در ديگ انداختند و به انتظار نشستند و شروع کردند به قصه‌گويي و شوخي و خنده...
سرباز گفت:« از وقتي از خانه پدري در‌آمده‌ام هنوز کلم نخورده‌ام.»
مادر رو کرد به دختر کوچکش گفت:« برو توي باغ و يک کلم بکن.» و دختر کوچک دويد و با يک کلم برگشت و کلم هم وارد آبگوشت شد.
سرباز گفت:« ديگر چيزي به آماده شدن آبگوشت نمانده.» زن در حالي‌که ديگ را با قاشق بلندي هم مي‌زد گفت:« يک خرده مانده.»
در همين موقع پسر بزرگ خانواده وارد شد. اين پسر رفته بود شکار و دو تا خرگوش زده بود و به خانه آورده بود.
سرباز تا چشمش افتاد به خرگوش‌ها فرياد زد که:« درست همان چيزي که براي چاشني غذا لازم داشتيم، و در يک چشم بهم‌زدن خرگوش تکه‌تکه شد و داخل آبگوشت افتاد.
شکارچي گرسنه گفت:« به‌به! چه بوي خوبي!»
دهقان به پسر گفت:« اين رهگذر برايمان آبگوشت مي‌پزد.»
عاقبت آبگوشت حاضر شد و خوب آبگوشتي هم بود. به همه هم رسيد. سرباز و دهقان و زنش و دختر بزرگشان و پسر ارشدشان و دختر و پسر کوچکشان همگي سير شدند.
دهقان گفت:« عجب آبگوشت خوبي!»
زن گفت:« بله سنگ خوبي بوده است.»
سرباز گفت:« راست است و اگر به همين دستور امروز عمل بکنيد مي‌توانيد هميشه با اين سنگ آبگوشت خوبي بپزيد.»
غذايشان را که خوردند سرباز خداحافظي کرد و بجاي آن همه محبت سنگ خود را به زن صاحب‌خانه بخشيد. زن با ادب تمام هديه را نپذيرفت.
اما سرباز گفت:« قابلي ندارد.» و سنگ را گذاشت و از خانه بيرون آمد و به راه خود رفت.
خوشبختانه پيش از اينکه وارد دهکدة بعدي بشود سنگ ديگري نظير قبلي توي جاده پيدا کرد.
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

+

June 20, 2008


June 19, 2008

Hi,
I am fine!
I am suffering,but I am fine...
I am coming to lab. daily,drink coffee,run jobs,read and do all I am suppose to...
I am updating my blog,replying all the e-mails and check the news...
I am listening to kinda music I like...
....
see,I am fine,I told you!!
but,...
you know what,forget it,never mind!!!!!!!!!!

***************************************************

پیدا شدم، پیدا شدم، پیدای نا پیدا شدم
شیدا، شیدا، شیدا شدم

من او بدم من او شدم
با او بدم بی او شدم

در عشق او چون او شدم
زین رو چنین بی سو شدم
.............



June 17, 2008


Why you are doing this to me....???????????!!!!!!!!!!!!!!!!!
You know that I am trying my best to recover and be fine....
You know how the hell I dragged myself out of the bullshit I was trapped and now why don't you let me stay calm???!!!!!?????

cheghadr man olagham khodaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa......
man eyniyate mossalame khariyat rooye koreye zaminam!!!!!!!!!!
don't hesitate to contact me if you need any question to join my club!!!!!!!!!

Fuck!


مرا گویی که رایی من چه دانم
چنین مجنون چرایی من چه دانم

مرا گویی بدین زاری که هستی
به عشقم چون برآیی من چه دانم

منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی کجایی من چه دانم

مرا گویی به قربانگاه جان​ها
نمی​ترسی که آیی من چه دانم

مرا گویی اگر کشته خدایی
چه داری از خدایی من چه دانم

مرا گویی چه می جویی دگر تو
ورای روشنایی من چه دانم

مرا گویی تو را با این قفص چیست
اگر مرغ هوایی من چه دانم

مرا راه صوابی بود گم شد
ار آن ترک خطایی من چه دانم

بلا را از خوشی نشناسم ایرا
به غایت خوش بلایی من چه دانم

شبی بربود ناگه شمس تبریز
ز من یکتا دو تایی من چه دانم

http://www.domahal.com/g.htm?alid=3608

تعرض در دفتر دانشگاه‎

دانشجويان دانشگاه زنجان نقشه معاونت دانشجويي اين دانشگاه براي تجاوز به يکي از دختران دانشجو را فاش ‏ساختند. بنابرگزارش سايت هاي "ادوار نيوز" و "خبرنامه امير کبير" دو ارگان فعالان دانشجويي در ايران، حسن ‏مددي که از اساتيد گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه زنجان و معاون دانشجويي دانشگاه زنجان است، قصد ‏داشت با تهديد يکي از دانشجويان دختر وي را مجبور به داشتن ارتباط جنسي با خود کند.‏

در فيلم منتشر شده مربوط به اين مسئله، معاون دانشجويي دانشگاه زنجان در حالي که اين دختر دانشجو بدون ‏روسري در دفترش حضور دارد، درحال پوشيدن پيراهن خود است. ‏

به گفته دانشجويان، پس از آنکه يکي از دانشجويان دختر دانشگاه زنجان به کميته انضباطي احضار شده بود "دکتر ‏مددي معاون دانشگاه زنجان اين دختر دانشجو را تحت فشار قرار داد تا به خواسته هاي بي شرمانه وي تن دهد. ‏مددي تنها راه اين دختر دانشجو براي جلوگيري از اخراج از دانشگاه را پذيرش خواسته هاي شوم خود دانسته ‏بود."‏

در ادامه اين تهديدها، تعدادي از دانشجويان اين دانشگاه تصميم به افشاي "نقشه شوم دکتر مددي" گرفتند.‏

بنابر گزارش هاي منتشر شده "ساعت هفت بعد از ظهر روز شنبه 25 خرداد 87 اين دانشجوي دختر در حاليکه ‏يک ضبط صوت نيز با خود به همراه داشت، با معاون دانشجويي در دفتر وي قرار گذاشت، و هنگاميکه معاون ‏دانشگاه براي انجام اين عمل ننگ آور در حال درآوردن پيراهنش بود دانشجويان به دفتر وي يورش بردند و ضمن ‏جلوگيري از اين عمل شرم آور از اين اقدام فيلمبرداي و پس از آن اقدام به برگزاري تجمع اعتراضي کردند


June 16, 2008

agha in doktori dar jaryaane mesle shotor....
oonghadr ehsase energy mikonam ke daram monfajer misham!
Please feel free to contact me if you face any deficiency!!!!!!!!!!!!!!!!!
midoonam ke kheyli shayad davoom nadashte bashe,vali hamin hyper shodane alanam mano yade ghadima mindaaze ke hichi mano khaste nemikard....
felan daram kolli ba khodam hal mikonam!

che loos,na?
:0

June 13, 2008

Last night,almost late,I was driving back home.It was quiet cold...drizzling and breezing a smooth layer of cold air on my face....
and I was thinking how free I am....I let my heart go on and I felt the depth of calm and love inside me....
Loving everything around me,
the troubling climate and monsoon,
the bad roads,
the poor old scooter,
All the difficulties I face in my research,
and all the people around me,even those who knocked me down!!!!!!!!!!!

I have learned that If I have any problem dealing with my hatred,anger or disappointments ,I should go out,late at night...breath....look at the sky and then see how small I am.I and all the ingredients who made me uncomfortable....
and then will feel free of pain....
cool,isn't it?!!!!!!!!!!!

*******************************************************************

آدمای کمی هستن که همیشه دوست‌ت می‌مونن. پاک نمی‌شن. کم‌اند آدمایی که بوی عطرشون تا همیشه بمونه برات. حتی اون وقتایی که دل‌ت می‌شکنه ازشون و دل‌خور می‌مونی تا مدتی .. این وقتات می‌گردی تا ببینی چی‌یه این آدمه هست که تو رو دوست‌ش نگه داشته. چی‌یه این آدمه هست که نمی‌‌ذاره، نمی‌تونی، نبخشیش؟ وقتی دوره‌ی اون دل‌خوری‌یه می‌گذره و می‌فهمین – هر‌دوتاتون- که دوستی‌تون آسون این همه سال نیست که مونده و یه دفعه همه‌ی انتظار‌های برآورده نشده و خواسته ها می‌رن کنار و یه چیزی جاشون رو می‌گیره که هیچ اسمی شاید براش نشه پیدا کرد، اونوقت باز شما با هم دوست‌ین. سرد و گرم چشیده‌تر و نزدیک‌تر حتی ...

کم‌اند آدمایی که می‌تونی همه‌ی زندگی‌ت رو براشون تعریف‌ کنی و اونا هم بدون قضاوت گوش‌ش بِدن، یا نه. آدمایی که بشه باهاشون هیچی نگفت و همین که سلام می‌کنی، بفهمن خوب نیستی و صبر کنن تا حرف‌ت بیاد... آدمایی که همه‌ی تو رو خووب می‌شناسن و حتی می‌دونن که مدل‌ت وقتی فلان حرف رو زدی چی بوده و این حرف‌ه اینجا معنی‌اش چیه و یه جای دیگه و توی شرایط دیگه معنی‌ش چی می‌تونه باشه، آدمایی که فرصت می‌دن یخ‌ت آروم آروم باز بشه و ...

کم‌اند آدمایی که می‌تونین روبروی هم بشینین و پاهاتون و دراز کنین و چایی و کیت‌کت بخورین و حرف بزنین و حرف بزنین. از همه چی‌یای مشترک‌تون، مدرسه و هم‌کلاسی‌ها، خیابونا و بوها و هر چی‌یه دیگه‌یی که به هم مربوط‌تون می‌کنه. حتی اگر همه‌ی حرفاتون و واسه هم از پشت ِ تلفن گفته باشین، شنیدن و حس کردنشون از توی چشمای هم یه مزه‌ی دیگه داره ...

کم‌اند آدمایی که صبح‌ها که از خواب بلند می‌شی، می‌تونن مثلِ یه لبخند بزرگ، پهن بشن روی همه‌یِ روزت ...

+


June 12, 2008

Ye zarbolmasale chini mige:

然在一段时间内奇怪地降低。工作组过六天夜以继日的工作后,终于发现过六 天夜.

Pas havaseto jam kon!!!!!!!!!!!!!!!!!

June 11, 2008


na gol dar barast o,
na mey dar kafast o,
na mashoogh be kaamast!

vali nemidoonam chera
soltaane jahaanam be chenin rooz gholaamast!!!!!!!!!!!

va man dar kol khoshhalam,chon be nazaram dige hich chizi too donya nist ke betoone mano aziyzat kone!!!
momkene delgir sham,ghosse bokhoram ya hatta ghamgin besham,vali hich vaght vaa nemidam...
be khoda khodam tanhayee kashfesh kardam!
:)



June 10, 2008


Well,ash is back home.The surgery was done successfully and recovery is going on very fast. He must only follow his physiotherapies and keep his muscles working out. It was quiet an experience and I also may do it some times as I have almost same problem but less serious!
See,this is how sport can ruin your health easily by not caring enough.

And,last night I watched an amazing football match: Netherland 3-0 Italy
It was quiet unbelievable......

I am back to work anyway.
Everything looks normal...except my inside!!!!!!!!!

*********************************************************************************************************************************
پسره از باباش پرسید: بابا! امام خمینی توی دریا غرق شدن؟
باباش به پسرش گفت: نه عزیزم، امام خمینی توی تهران ارتحال کردن و نزدیک بهشت زهرا ‏هم دفن شدن.‏
پسره از باباش پرسید: پس چرا مردم برای مراسم ارتحال امام می رن کنار دریا؟
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


June 6, 2008

Dirooz man az sob ta nime shab bimarestan boodam pishe ash,chon zanoosho amal kard!
felan in khabaro dashte bashin,chon alan kelas daram va bayad beram...
badan mofasal vasatoon minevisam.faghat negaran nabashin chon amalesh chizi bood ke vase hameye footbalista ke torn ASL daran etefagh miyofte.
so,no worries....

back to you soon!

June 4, 2008

Times of India

Heavy pre-monsoon rains in the city brought welcome relief from the sweltering heat on Tuesday evening. According to the Indian Meteorological Department (IMD), the city witnessed 20.6 millimetre of rain in just an hour!!!!!!!!!!!!!
With the increase in humidity over the last couple of days, pre-monsoon showers were expected. The downpour, accompanied by heavy lightning and winds, began around 4.30 pm. The rain continued in many parts of the city till late in the evening, bringing down the temperature considerably.
However, normal life in the city was disrupted. There were traffic snarls at various places, as also power failure in different parts of the city.
“More than 100 incidents of trees uprooting and branches falling were reported in areas like Sahakarnagar, Bhavani Peth, Pashan, Kothrud, Navi Peth and Katraj. We received over 50 calls regarding this. There were no injuries reported in any of these incidents,” said fire brigade officials.
Attributing the rains to pre-monsoon showers, the rainfall had taken place due to ‘Convictive Activity’ and was likely to continue in the city for the next couple of days.

P.S:
hala shoma tasavor konid ke hayat poshtiye man dar arze nim saat pore ab shod va tanha soorakhe koochiki ke abo mifrestad biroon ham be khatere barg o ashghal pashghal masdood shode bood va hich rahi nabood joz inke bande dast be fadakari bezanam va beram ba satl!!!!!!! vasat-e oon ab kasifa va dar halike taghriban har joor jak o joonevari az sar o koolam bala miraft,talash konam abe hayat ro khali konam biroon!!!!!!!!!!!!!!!!!
shayad dar kol 100-150 ta satl khali kardam!!!!!!!!!!
gahi fekr mikonam in joor zendegi too in sharayet az har joor sarbazi badtar o sakht tare :)



June 3, 2008


From today I am going to start a tough month! working like hell and make up as much the pause I have made as possible.
I have decided to read a lot and fill each and every remaining corners of my very knowledge.
I have also decided to think about myself more effectively and try to overcome some frauds I feel inside!!!!!!!! and of course I love this part much more because it is a deal between me and myself!!!!!!!!!!!!!! lets see how efficient I will go....

It's partly cloudy today...may rain...and it is a symptom of monsoon which comes closer and closer.... so we must welcome it,forcefully !!!!!!!

Nastaran left for Iran today. Happy journey my dear and have a great holiday out there....



June 2, 2008

I have a very strange feeling today.... don't know why...but it isn't bad....
Talked with mom after a long time and came to know that she isn't so well,but we talked anyway,what we were not doing for last several months!!!!!!!!!!

Lots of things to do,I feel whole world is waiting for me! and I am responsible to reply!!!! I must learn as much as I can and prove again that there is nothing I can't do ;) (This phrase works as a multivitamin capsule for me!!!!!!!)

A new week is started...so let's run...!!!!!!!!!